همه چي
جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:13 ::  نويسنده : علیرضا       

آريو برزن
233 سال پيش در روز 21 مرداد، آريوبرزن سردار بزرگ هخامنشي دفاع مردانه و شهادت‌جویانه خود را بر عليه دشمن مهاجم و ويرانگر يعني اسکندر مقدوني آغاز کرد.

    دويست سال بود كه كوروش بزرگ سلسله باشکوه و متمدن هخامنشي را بنياد  گذاشته بود. دويست سال بود كه كشور ما نيرومندترين و صلح جوترین كشور جهان به شمار مي رفت. تخت جمشيد با عظمت و شكوه خيره كننده اش مركز فرمان‌روايي اين سرزمين پهناور بود.

  در ميان اين همه شكوه و جلال ناگاه تندبادي سهمگين از سوي باختر وزيدن گرفت. اسكندر، مردي شهرت طلب، از سرزمين مقدونيه قدم بر خاك پاک ايران گذاشت و با لشكري بيكران به سوي قلب كشور ما رو آورد. اميدها به يك باره به نوميدي گراييد. آيا بايد به همين سادگي اجازه داد تا بيگانگان سرزمين مارا لگدكوب سم اسبان خود سازند؟ هرگز! هرگز! ميهن دوستان تا آخرين قطره خون خود در برابر دشمن پايداري خواهند كرد.

   اسكندر گجسته با سپاه فراوان خود بخشی از خاك ايران را درنور ديده بود و به سوي تخت جمشيد پيش مي آمد. براي ورود به فارس او و لشكريانش مي بايست از گذرگاهي تنگ در ميان كوه هاي سر به فلك كشيده بگذرند. از اين رو آريو برزن، سردار دلاور ايراني، تنها چاره را آن دانسته بود كه در اين گذرگاه راه را بر اسكندر و سپاه بيكران او بگيرد.

 آفتاب تازه تاريكي شب را زدوده بود كه آريوبرزن، برپشت اسبي زيبا و نيرومند سپاه خود را از پشت كوه به سوي بلندترين نقطه آن به پيش راند. اسب سردار، با يال هاي فرو ريخته و دم برافراشته پيش از اسب هاي ديگر، سوار خود را به بالا مي كشيد، هر چند گامي كه برمي داشت، بادي در بيني مي افكند، نفس را به تندي بيرون مي داد و سر را بالا مي كشيد و اين چنين آشفتگي و بي تابي خود را آشكار مي ساخت. گويي او نيز از سر انجام نا گوار اما پرشكوه و سرفرازانه سوار خود آگاه است.

   وقتي آريوبرزن و همراهان به بالاي كوه رسيدند، سپاهيان اسكندر وارد گذرگاه شده بودند. در اين هنگام آريوبرزن فرمان داد تا سربازانش همزمان با تیرباران سنگ هاي بزرگ را از بالاي كوه به پايين در غلتانند.
سنگ ها با قدرت هرچه تمام تر به پايين كوه مي غلتيدند و در ميان سپاه اسكندر مي افتادند يا در راه به برآمدگي يا سنگي ديگر برمي خوردند و خرد مي شدند و با شدتي حيرت آور درميان مقدوني ها فرو مي آمدند و گروهي را پس از گروه ديگر نقش بر زمين مي ساختند.
اسكندر كه تا آن هنگام در هيچ جا مانعي در برابر سپاه ویرانگر خود نديده بود، غرق اندوه گرديد، فرمان عقب نشيني داد و در حالي كه در هر لحظه تني چند از سپاهيانش به خاك مي غلتيدند به جلگه برگشت.

  در اين هنگام يكي از اسيران جنگي كه در سرزميني بيگانه گرفتار شده بود و تاریخنگاران نامش را لی‌بانی نوشته‌اند، به اسكندر پيغام داد كه من پيش از این، به اين سرزمين آمده ام و به اوضاع اين نواحي آگاهي دارم. راهي مي شناسم كه سپاه تو را به بالاي كوه مي رساند.
هنگامی كه شب از نيمه گذشته و تاريكي همه جا سايه افكنده بود، اسكندر، درحاليكه بخشي از سپاه خود را در جلگه جا گذاشته بود، در راهي كه اسير نشان داده بود پيش روي كرد.
آفتاب هنوز فروغ زرين خود را بر كوه و جلگه نتابانده بود كه سپاهيان آريوبرزن دريافتند كه دشمن از هر سو آنان را محاصره كرده است.

آيا بايد تسليم شد و چيرگي دشمن را بر خان و مان ديد و ذلت و خفت را به جان خريد يا جنگيد و خاك میهن را از خون خود گلگون كرد؟ دليران جان به کف ايران راه دوم را برگزيدند. آنان نه تنها تسليم نشدند، بلكه نبردي كردند كه پس از دوهزار و سيصد سال هنوز خاطره ي آن در يادها باقي است.

نبرد دلاوران ايراني شگفت آور بود. حتي آنان كه سلاح نداشتند به سپاه دشمن حمله مي كردند و مي كشتند و كشته مي شدند. آريوبرزن  با معدودي سوار و پياده خود را به سپاه عظيم دشمن زد. گروهي بسيار از آنان را به خاك افكند و با اينكه بسياري از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه‌ي سپاه دشمن را بشكافد. او مي خواست زودتر از دشمن خود را به تخت جمشيد برساند تا بتواند از آن دفاع كند. در اين هنگام آن قسمت از سپاه اسكندر كه در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت.

 در اينجا آريوبرزن، اين سردار شجاع، بي باكانه بر دشمن حمله كرد. خود، خواهر و سپاهيانش چندان جنگيدند كه همگي كشته شدند و نموداري از شجاعت و از جان گذشتگي در راه ميهن را براي آيندگان به يادگار گذاشتند.


آري ايران ما،در درازنای تاریخ پرشکوه و سربلند خود هزاران هزار سرباز و سردار چون آريوبرزن به خود ديده است؛ مردان و زناني كه دلاورانه جنگيدند و با سربلندي و افتخار جان خود را فدا كرده اند؛ به کوچه‌ها و خيابانها بنگريد! همه‌جا نام اين دلاوران و ایران دوستان را مي‌توانيد ببينيد.



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:4 ::  نويسنده : علیرضا       

جیرفت
جیرفت
Red pog.svg
جیرفت
Iran location map.svg
°۵۷٫۷۳۶۹۴شرقی °۲۸٫۶۷۰۲۸شمالی
اطلاعات کلی
کشور Flag of Iran.svg ایران
استان کرمان
شهرستان جیرفت
بخش مرکزی
نام(های) دیگر سبزواران
نام(های) قدیمی جرودس و کامادای
سال شهرشدن ۱۳۳۰
مردم
جمعیت ۹۵٬۰۳۱
زبان‌ گفتاری فارسی
مذهب شیعه
جغرافیای طبیعی
مساحت ۴۰۰۰هکتار
ارتفاع از سطح دریا ۶۹۰
آب‌وهوا
میانگین دمای سالانه ۲- تا ۴۸+
میانگین بارش سالانه 87 میلیمتر
روزهای یخبندان سالانه ۱۶
اطلاعات شهری
شهردار مهندس امان الله مختاری
ره‌آورد میوه، مرکبات،کلمپه،خرما
پیش‌شماره تلفنی ۰۳۴۸
وبگاه www.jiroft.ir
تابلوی خوش‌آمد به شهر
به شهر دانشگاهی جیرفت خوش آمدید.
پانویس جیرفت مهد تمدن شرق

برای شهرنشینی باستانی به این نام به تمدن جیرفت بروید.

جیرُفت شهری است در استان کرمان. این شهر مرکز شهرستان جیرفت است. جمعیت شهر جیرفت بنا بر سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران، برابر ۹۵٬۰۳۱ نفر است.[۱]

 

وجه تسمیه

جیرفت از دو کلمه (جیر) به معنی پست و پایین و (افت) به معنی افتاده تشکیل شده‌است و به طور کلی جیرفت به معنای (جلگه پست آبرفتی) است.ونظر دیگر اینکه "جی" مخفف جوی آب نام داشته و"رفت" فعل ماضی از مصدر رفتن وروییدن وپاک کردن است که گفته می شود این شهر در گذشته به وسیله سیل مهیبی ازبین رفته که پس از آن گفته شده "جی رفت"

پیشینه جیرفت

پیش از اسلام

مدتها تصور می شد که کهن ترین تمدن جهان در سومر عراق پای گرفته است ; اما کشف یک زیگورات (معبد) با قدمت بیش از پنج هزار سال، آثار سنگی بسیار و همچنین کتیبه های آجری به خطی ناشناخته از منطقه جیرفت باعث شد باستان شناسان درباره ی دانسته ها و ادعاهای پیشین خود تجدید نظر کنند. در این زمان تمدنی کشف شد که قدیمی تر و وسیع تر از تمدن بین النهرین بوده است همچنین مطالعات و کاوش ها نشان می دهد که جیرفت بزرگ ترین مرکز تجاری جهان بوده است". شرایط مطلوب آب و هوایی در جیرفت و وجود انواع محصولات کشاورزی موجب شد تمدنی در این منطقه شکل بگیرد که در دوره باستان بهشت جهان محسوب می شده است".[۲]

آنان با بررسی دوباره ی کتیبه هایی که از پیش در مناطق مهم باستانی کشف شده بودند، سعی کردند اطلاعات بیشتری درباره ی این تمدن عظیم و ناشناخته به دست آورند و در نهایت پس از تحقیقات فراوان، به تعدادی کتیبه دست یافتند. در یکی از این اسناد که از خرابه های شهر اوروک (در جنوب بین النهرین) به دست آمده است، داستان کشمکش میان پادشاه سومر با فرمانروای سرزمین ثروتمندی به نام ارت ثبت شده بود و در کتیبه دیگر، پادشاه سومری سعی کرده بود با گذر از شهر شوش و ۷ رشته کوه، به سرزمین ارت حمله کند. بررسی دقیق این کتیبه ها و آثار کشف شده این فرضیه را به اثبات نزدیک می کند که شهر افسانه ای و گمشده ی ارت که در شرق ایران قرار داشته، به احتمال زیاد همان شهر جیرفت است.[۳]


از آثار کشف شده در حوزه ی تمدن جیرفت می توان به ظروف و پلاک های سنگی با نقوش بسیار ظریف از موجوداتی چون عقاب، عقرب و پلنگ اشاره کرد که نظیر آنها در هیچ یک از محوطه های باستانی جهان کشف نشده است. شاید ادامه ی اکتشافات و تحقیق روی آثار کشف شده، باستان شناسان به این نتیجه برسند که از این پس به جای بین النهرین عراق، می بایست جیرفت ایران را مهد کهن ترین تمدن بشری در جهان نامید. [۴]

پروفسور هالی پیتمن، عضو گروه باستان‌شناسی تمدن جیرفت می گوید: (( در خاورمیانه یاد می‌شود. در فرانسه، انگلستان، ایتالیا و دیگر كشورهای جهان نیز اهمیت تمدن جیرفت پذیرفته شده و بحث‌‌ها بیشتر روی جزئیات آن است، مقالات و پژوهش‌های درج شده در نشریات و مجلات معتبر و چاپ كتاب‌های متعدد، تاییدكننده این رویكرد است. بسیاری از پژوهشگران، مورخان و كارشناسان اعتقاد دارند اگر در ۵۰ سال آینده قرار است اتفاق مهمی در باستان‌شناسی جهان رخ دهد، به یقین در جیرفت و منطقه جنوب شرقی ایران خواهد بود.)) [۵]

در حمله اسكندر به ايران طبق گفته اريستوبولوس اسكندر در گذر از هند به فارس ، از اين منطقه گذر كرده است و در جيرفت با نئاركوس در ياسلار خود ديدار داشته و از آباداني شهر ، منطقه و كاخ ها و نيايشگاههاي آن نام مي برد.

پس از اسلام

جیرفت در زمان خلافت عمر، خلیفه دوم (سال ۲۳ هجری قمری) به دست اعراب(به فرماندهی سهیل‌بن عَدی) فتح شد. جیرفت در این زمان مرکزِ ولایت کرمان به‌شمار می‌رفت. [۶] بار دیگر در زمان خلافت عثمان، خلیفه سوم (۲۳ـ ۳۵ هجری قمری) مجاشع بن مسعود سُلَمی آن را گشود.[۷]

در سده اول، ولایت کرمان، به ویژه شهر جیرفت، از عمده‌ترین مراکز خوارج به‌شمار می‌رفت و مُهَلّب بن ابی‌صُفره اَزْدی، در سال ۷۷ هجری قمری در آنجا با خوارج جنگید که منجر به شکست و رانده شدن آنان از جیرفت شد.[۸] درسال ۱۳۰ هجری قمری، جیرفت نبردگاه عامر بن ضُباره با شَیبان بن عبدالعزیز یشکُری، به سبب مخالفت شیبان با مروان بن‌محمد، آخرین خلیفه اموی، بودکه‌به‌شکست‌شیبان‌انجامید.

تا قرن سوم هجری جیرفت محل نزاع و کشمکش مخالفین علیه حکومت مرکزی بود. تا اینکه یعقوب لیث صفاری و برادرش عمر، پس از سرکوبی اهالی جیرفت و قوم کوفچ، آنجا را تسخیر کرد. مقارن حکومت صفاریان، بر آبادانی جیرفت افزوده شد. [۹] شاید بتوان بیشترین اهمیت جیرفت را در این دوره و حتی پس از آن، قرارگرفتن شهر در محل‌اتصال دو راه اصلی دانست: یکی راه هندوستان ‌از طریق جالق، و دیگری راه خلیج‌فارس، از طریق بندرعباس. در این زمان کالاهای تجاراز قُمادینِ جیرفت ‌به دیگر نقاط کشورصادرمی‌شد.

جیرفت در سده چهارم، مجمع تجار، بزرگ‌تر از اصطخرِ فارس و بسیار آباد بود. دژی با چهار دروازه به نامهای شاپور، بم، سیرجان و مصلی داشت و دارای مسجدجامع، بازار، حمامهای پاکیزه، میوه‌های سردسیری و گرمسیری چون خرما و جوز و ترنج، و معادن بسیار، به ویژه نقره، بود و در جویهای آن زر یافت می‌شد. [۱۰] جغرافی‌نویسان این دوره، از دیورود (هلیل‌رود)» در جیرفت، که قدرت گرداندن شصت آسیاب را داشت مطالبی آورده‌اند. [۱۱] کوره جیرفت دارای شهرهای بسیار بود و شهری به نام هرمزملک، (نباید آن را با هرمزکنونی یکی دانست‌) متعلق به دوره ساسانی، در راه جیرفت ـ بم قرار داشت. [۱۲] پس از عمر و لیث بعد از مدتی سامانیان جیرفت را در تصرف داشتند.

درسال ۳۲۴ هجری قمری، جیرفت که همچنان مرکز ولایت کرمان محسوب می‌شد، به‌دست معزالدوله دیلمی افتاد. درسال ۳۶۰ هجری قمری عضدالدوله دیلمی آنجا را تصرف کرد. در زمان تسلط آل بویه بر جیرفت این شهر مرکزیت سیاسی زمستانی را مانند دوران سلجوقی داشته‌است.[۱۳] مرگ عضدالدوله و ضعف آل بویه تا قرن پنجم هجری زمینه را برای تهاجم بیگانگان به جیرفت فراهم نمود. درسال ۳۹۰ هجری قمری ابونصربن عزالدوله بختیار (از امرای دیالمه‌) و سپس بهاءالدوله (فرزند عضدالدوله‌) و سال بعد طاهربن احمد صفاری (حاکم سیستان‌) جیرفت را تسخیر کردند. در اواسط سده پنجم، به سبب ضعف امرای دیلمی، بیشتر نواحی کرمان و از جمله جیرفت را اقوام کوفچ غارت می‌کردند.

در سال ۴۴۳ هجری قمری شخصی به نام ملک قارود پسر چغری بیگ سلجوقی به جیرفت حمله کرده و با مقاومت کوچ نشینان کوفچ روبرو شده و کوفچیان سخت در مقابل او مقاومت کردند. اینها مردمانی بودند که به واسطه پناهگاه‌های سخت به کسی باج نمی‌دادند. ولی در نهایت ملک قارود با حیله آنها را شکست داد.

ملک قارود پس از قلع و قمع طوایف قفص (کوچ) و استیلای بر عمان و سواحل خلیج فارس و ایجاد امنیت در جیرفت، پایتخت قشلاقی خود را در سه ماه زمستان تا اردیبهشت ماه به مدت چهار تا پنج ماه در جیرفت انتخاب کرد. زیرا این منطقه بسیار آباد و حاصلخیز بوده‌است.

در دوره حکومت سلجوقیان، به‌ویژه در دوره محمدبن ارسلانشاه بر آبادانی جیرفت افزوده شد و به دستور وی کاروان سراها، مساجد و مدارس بسیاری درجیرفت احداث شد.[۱۴] در همین دوره برای نخستین بار از شهرکی به‌نام قُمادین یاد شده [۱۵] که‌آن را محله‌ای خارج از شهر و مسکن عمده تجار خارجی دانسته‌اند، قمادین مخزن نفایس چین، ختا، هندوستان، حبشه، زنگبار، روم، مصر، ارمینیه، آذربایجان، ماوراءالنهر، عراق، خراسان‌وفارس ‌بود. [۱۶]

جیرفت تا اوایل نیمه دوم سده ششم، شهری نیکو بود و ام‌القرای کرمان محسوب می‌شد. [۱۷] بعد از ارسلانشاه و جانشینان او، دوران فترت و سستی حکومت سلجوقیان شروع شد. در سال ۵۶۲ هجری قمری به سبب شایع شدن بیماری و مرگ، طغرل شاه‌بن محمد و ترکان و غلامان شهر را غارت کردند. [۱۸] طغرل شاه بیشتر دوران سلطنت را به دلیل علاقه به جیرفت در این شهر گذرانده بود. در بیستم فروردین سال ۵۶۵ هجری قمری در همین شهر وفات یافت.

بعد از مرگ طغرل شاه در اثر رقابت و جنگ‌های فرزندان وی جیرفت رو به ویرانی نهاد، چنان‌که درسال ۵۶۶هجری قمری، بهرام‌شاه، قمادینِ جیرفت را غارت و شهر و روستاهای آن را ویران کرد. [۱۹] این اختلافات و جنگ‌های خانگی باعث شد، غزها در نبردی سپاه کرمان را در باغین شکست دادند و متوجه جیرفت گردیدند. در سال۵۷۵ هجری قمری آنها بدون برخورد با هیچ مانعی جیرفت را به تصرف درآوردند و با حمله‌ای وحشیانه جیرفت را به کلی نابود کردند. چنانکه محمدبن ابراهیم در تاریخ سلجوقیان و غزها(ص ۱۳۷-۱۲۹) نوشته‌است: و بیچاره اهل جیرفت، غافل و بیخبر ناگاه به سرایشان فرود آمدند و صد هزار نفس را به انواع تعذیب و شکنجه هلاک کردند و سر در ولایت نهادند و هر کجا ناحیتی معمور بود یا خطه‌ای مسکون دیدند، آثار آن مطموس و مدروس گردانیدند.

پس از آن جیرفت مدتی، در دوره ملک دینارغز در آرامش نسبی به سر برد. در آن دوره، دارالملک کرمان بود و به دلیل آب و هوای مطبوع لقب جَنَّه اَرْبَعَةِ اَشهُر (بهشت چهار ماه‌) داشت. [۲۰] در سال ۶۰۰ هجری قمری، امیرقطب‌الدین مبارز، از ملوک شبانکاره، دور جیرفت حصار کشید و قدرت دفاعی شهر را بالا برد. درسال ۶۱۹ هجری قمری، منطقه به دست قراختاییان افتاد.[۲۱]

حمله مغولها

شهر جیرفت بر اثر حمله مغولها، درسال ۶۲۱ هجری قمری به کلی ویران شدجیرفت قبل از حمله مغول یکی از شهرهای آباد و ثروتمند جهان اسلام بود. [۲۲] در اواسط قرن هفتم، که مارکوپولو از جیرفت دیدن کرده، از ویرانی آن به دست تاتارها (مغول‌) گزارش داده و نام شهر جیرفت (یا شاید قمادین‌) را «کاماندو» و ناحیه مجاور آن را «رئوبارل» (رودبار) ضبط کرده‌است به گفته وی (همانجا)، برخی از شهرهای ناحیه، از ترس حمله دزدانِ قبیله قراوناس (ظاهراً ساکن مکران‌)، با دیوارهای بلند گلی محصور شده بودند.

از حوادث مهم دوره صفوی، حمله بلوچها به جیرفت و غارت آنجا بوده‌است.[۲۳] پس از نابسامانی‌ها و کشمکشهای دیگر حکمرانان بر منطقه جیرفت و در اواسط حکومت صفوی مردم جیرفت رفاه و آسایش بیشتری کسب کردند.

در دوران زند جیرفت بدون حادثه مهم و قابل توجهی زمان را پشت سر گذاشت در دوران قاجار جیرفت مجددا رو به آبادانی گذاشته‌است.

با انقراض حکومت قاجار و روی کار آمدن رضاخان و دوران فترت، حد فاصل قاجار و پهلوی در جیرفت ناامنی و غارت اموال مردم شروع شد. و بر اثر کمی باران و آب این منطقه طی سالهای (۱۳۴۰ تا ۱۳۴۲) دچار خشکسالی و قحطی شدیدی گردید.

مراکز باستانی و تاریخی

مقبره میرحیدر (گورخانه) یادگاری از دوره صفویه می‌باشد که در باغی بسیار زیبا و محصور از درختان مختلف، در اسفندقه جیرفت قرار دارد. نقشه گنبد آن از داخل چهارضلعی و در مراحل بعد به هشت طاقنما تبدیل شده و گنبد مدوری بر روی آن احداث گردیده‌است.

قلعه سموران از سنگ‌های مرمر متمایل به قرمز ساخته شده و در فاصله ۳ کیلومتری شمال‌غربی روستای رودفرق شهرستان عنبرآباد بر بلندای کوهی احداث شده‌است. چاه نسبتاً عمیق قلعه با گذشت قرون متمادی و آسیب‌های فراوان هنوز عمق خود را حفظ کرده و طریقه سنگ چینی کناره‌های آن بسیار جالب توجه می‌باشد.

ساختمان این قلعه به قرون قبل از اسلام تعلق دارد، اما در قرون اولیه اسلامی بازسازی شده‌است و در دوران حکومت سلجوقیان قلعه مشهوری بوده‌است. این قلعه به علت استحکام و موقعیت طبیعی منطقه شباهت زیادی به قلاع اسماعیلیه دارد.

جاذبه‌های طبیعی و گردشگری

دلفارد

یکی دیگر از ییلاقات استان کرمان، ییلاقات دلفارد می‌باشند که ابشارگلماه دخترکش دران قرار دارد. از توابع جیرفت به شمار می‌آید و در ۳۰ کیلومتری مسیر جیرفت - ساردوئیه قرار گرفته و جاده آن آسفالته‌است. دلفارد از مراکز مهم پرورش زنبور عسل و تهیه عسل است.

ییلاقات درب بهشت ( درب مزار-ساردو )

این ییلاق در مرکز بخش ساردوئیه از بخش‌های شهرستان جیرفت در مسیر جاده راین به جیرفت و بافت قرار دارد. فاصله مرکز بخش ساردوئیه تا کرمان ۱۶۰ کیلومتر است.

در بهشت که به آن دوره بهشت نیز می‌گویند، در تابستان مرکز ییلاق عشایر کوچرو رودبار است. ساردوئیه پوشیده از درخت و جنگل است و چشمه‌های آب آن در هر گوشه می‌جوشد.

== اسفندقه== یکی از جاهای خوش آب و هوای منطقه اسفندقه است ناحیه خوش آب و هوای اسفندقه در ۷۲ کیلومتری جیرفت و بافت قرار گرفته‌است و لذا بوته‌های اسفند آن نیز معروف است. اسفندقه یک بنای با ارزش تاریخی به نام مقبره میر حیدر یا گور خانه دارد که از دوره صفوی به یادگار مانده‌است. آب معدنی آن به آب بادگشیکی معروف است و برای امراض پوستی و مفصلی مورد استفاده قرار می‌گیرد.قالی کرمان شهرت جهانی دارد وگل سرسبد قالی کرمان قالی گل سرخ اسفندقه است معادن کرومیت درغرب اسفندقه معدن مس منطقه گچ اهنی سرگز اسفندقه در اسفندقه محصولات باغی سردسیری و پسته درحاشیه رودخانه حدفاصل روستاهای ابشورـ کناروییه کشت میشود ومرکبات بی نظیر در حاشیه رودخانه هلیل ازروستای رود خانه کمال تاروستای روداب کشت میشود محصولات طبیعی مانند زیره سیاه کوهی در ارتفاعات اسفندقه ازجمله کوه سفید (شیخ یعقوب) وکوه بن گلی در شمال غرب روستای کناروییه به صورت خودرو وجود دارد دارد ودر صورت نزول رحمت الهی در اواخر زمستان واوایل بهار زیره با بهترین کیفیت (در صورت عدم بارش به موقع بوته ها در حالیکه در وضعیت گل هستند خشک میشوند)وهمزمان با درو جو وگندم توسط اهالی خصوصا عشایرمنطقه بر داشت میشود.بادام کوهی ،آویشن،شیرین بیان و... .طبیعت اسفندقه بکر است حیوانات وحشی نظیر خرس سیاه ،پلنگ ،کفتار،گرگ ،قوچ ومیش کوهی ،کل وبز ،اهوو...پرندگانی نظیر عقاب ،قوش ،شاهین ،هوبره کبک ،تیهو ،دراج ،کمنزیل انواع مرغ ابی و....زندگی میکنند متأسفانه علیرغم وجود افراد تحصیلکرده داغ محرومیت سالهاست برپیشانی اسفندقه ایهای دلاور وخاک منطقه زرخیزشان خودنمایی میکند .کسی برای اسفندقه دل نسوزانده اخیرا مناطق معدن خیزغرب اسفندقه رابه شهرستان بافت الحاق نمودند سالها قبل تابلو شرکت معادن اسفندقه در شهربافت دردی بود در دلهای محرومان اسفندقه ای بگذریم وبگریزیم که مردم ان مناطق راحت شدند اما حسرت این قسمت ازخاک زادگاه مابر دلمان مانده تنها قطره اشکی تسکین دلمان است بی خیالی مدیران جیرفتی .......چرا کسی حرفی از قالی اسفندقه که شهرت جهانی دارد وزیره خوش عطر اسفندقه پسته اسفندقه واشیاءواثار باستانی اسفندقه که دست کمی ازاشیاءسایر نقاط جیرفت ندارد نمیزندروستاهای اسفندقه محرومند محروم خصوصا فردوس که مدفن پنج شهید گلگون کفن انقلاب اسلامی است شاید مسئولان یادشان رفته اینجا هم جزئی از خاک وطنشان است ...ادامه دارد اسفندقه ایها ویرایش کنید

==کوه سرشک== این کوه با ارتفاع ۴۰۴۸ متر در ۱۰۵ کیلومتری شمال‌غربی جیرفت قرار دارد و دومین قله از کوه‌های هزار است که سرچشمه رودهای رود رو و هلیل رود می‌باشد. از ارتفاعات مهم این کوه قله (دندانه هنزا) است که در غرب روستای هنزا قرار دارد و حدود ۳۶۵۰ متر ارتفاع آن می‌باشد. جیرُفت را از سه جهت کوهستان‌هایی به ارتفاع ۴۰۰۰ متر احاطه کرده‌اند و تنها از جانب جنوب غربی به سمت تنگه هرمز در خلیج فارس سرزمین هموار دارد. این منطقه به دلیل موقعیت خاص طبیعی اش که آن را کاملاً به محاصره در آورده‌است، از مسیر گردش‌های جهانگردان و نیز تحقیقات باستان‌شناسی به دور مانده‌است. بیشتر تحقیقات در منطقه میانرودان انجام شده‌اند. بر حسب اتفاق آثار فراوانی از تمدن ناشناخته‌ای در جلگه هلیل‌رود از زیر خاک سر بیرون آوردند. تمدنی که از سپیده دم بشریت منشا می‌گیرد. ویژگی منحصر به فرد این گلدان‌های حجاری شده که در آن سیر تکوین جهان، انسان‌ها و حیوانات در سبکی بی نظیر به تصویر کشیده شده‌است، جای هیچ شک و تردیدی را برای باستان شناسان نسبت به قدمت و ظرافت فرهنگ هلیل رود باقی نمی‌گذارد. به نظر می‌رسد که فرهنگ و تمدن هلیل رود به طور مستقل از تمدن دولت _ شهرهای میان‌رودان در هزاره سوم قبل از میلاد پای به عرصه حیات نهاده‌است و به این ترتیب حتی از تمدن سومر نیز چندین سده تقدم زمانی می‌یابد. ببخشید هنزا بادفتر ودستک ودندانه تخت سرتشتک وکرفس وگارچیک بندرهنزا ورودخانه وگردوهایش به بافت داده شده است ماشالانمخدا بخش شده میگم مسئولای جیرفت بیاین سد جیرفت وتپه کنار صندل بدین به رفسنجان ته موندی اسفندقه یم بدین به زرند اخه مردمش فقیرن کلاستونو گود میارن ای خدایه بنای ور کارتون بله(بگذاره ) مرغ ری فلکه شهدای سرجازم فربدین درد وبلای امان مختاری ور جان همه اونای سرد سیری گرمسیری میکنند



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:53 ::  نويسنده : علیرضا       

شهر سوخته نام بقایای «دولت شهری» باستانی در ایران است که در ۵۶ کیلومتری زابل و در حاشیه جاده زابل-زاهدان در شرق ایران در استان سیستان و بلوچستان واقع شده‌است. شهر مزبور در روی آبرفتهای مصب رودخانه هیرمند به دریاچه هامون و زمانی ساحل آن رودخانه بنا شده بوده‌است. زمان بنای این شهر بزرگ در دوره برنز تمدن جیرفت یعنی استان سیستان و بلوچستان امروزی در ایران باستان می‌باشد و ایرانیان حدود ۶۰۰۰ سال پیش در این شهر زندگی می‌کرده‌اند.

گفته می‌شود، شهر سوخته پیشرفته‌ترین شهر جهان قدیم بوده‌است و حتی بسیار پیشرفته‌تر از «دولت شهر» کرت که سینوهه در کتاب خود از آن یاد کرده‌است. به اعتقاد برخی باستان‌شناسان اگر بخواهیم به معنای کامل و دقیق شهر توجه کنیم، این شهر را باید از قدیمی‌ترین آن‌ها در دنیا دانست، چرا که معدود شهرهائی پیش از آن، از نظر امکانات و اصول شهرنشینی با آن قابل مقایسه هستند.[۱]

پیشینهٔ کاوش‌ها

شهر سوخته یکی از آثار تاریخی و باستانی عصر برنز منطقه جیرفت، استان سیستان و بلوچستان فعلی در ایران، به شمار می‌آید. شهر در ساحل رودخانه هیرمند و دریاچه هامون زمان خود و کنار جاده کنونی زاهدان - زابل بنا شده بوده‌است. ، یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را در آن دیده‌است. پس از او سر اورل اشتین با بازدید از این محوطه در ۱۹۳۷، اطلاعات سودمندی در خصوص این محوطه بیان کرده. سپس شهر سوخته توسط باستان‌شناسان ایتالیایی به سرپرستی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفته‌است. پس از آن سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان تا به امروز مسئولیت کاوشگری در این بخش از سیستان و بلوچستان را به عهده دارد.

جغرافیا و محیط زیست شهر سوخته

بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان می‌دهد که این شهر دارای پنج قسمت اساسی بوده که شامل بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته؛ بخش‌های مرکزی؛ منطقه صنعتی؛ بناهای یادمانی؛ و گورستان است که به صورت تپه‌های متوالی و چسبیده به هم واقع شده‌اند. هشتاد هکتار از شهر سوخته را بخش مسکونی تشکیل میداده‌است.

پژوهش‌ها نشان داده‌است این محوطه بر خلاف اکنون که محیط زیستی کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده می‌شود، در پنج هزار سال قبل از میلاد منطقه‌ای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار فراوانی در آنجا وجود داشته‌است. دریاچه هامون در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد دریاچه‌ای بزرگ و پرآب بوده و چندین رودخانه دائمی مانند هیرمند آنرا تغذیه میکرده و هم اکنون نیز کم و بیش هیرمند و رودخانه‌های دیگر این دریاچه را غالباً بصورت فصلی تغذیه می‌کنند. ولی افت بیش از اندازه آب در این رودخانه‌ها به علت عدم رعایت پروتکلهای فی مابین دو کشور همسایه، ایران و افغانستان، و برداشت بی رویه آب درون خاک افغانستان مسبب خشکی دریاچه هامون و مناطق اطراف آن شده‌است. در اطراف دریاچه هامون، در آن زمان نیزارهای وسیعی وجود داشته‌است. همچنین کاوشها نشان می‌دهند که نهرهاو شاخه‌های قوی آبیاری از آن منشعب میشده‌است. در بررسی‌های منطقه‌ای در اطراف شهر سوخته بستر نهرها و آبراه‌های گوناگونی پیدا شده که می‌توان گمان برد به مزارع کشاورزی آن شهر آب می‌رسانده‌اند.

رود هیرمند پیش ازآنکه درمیان شنزارهای سیستان گم گردد، درجلگه‌های مجاورش وضعی شبیه به درة نیل بوجود آورده بود، به این معنی که در مواقع معینی بعلت بالاآمدن سطح آب، در نتیجه جذر و مد دریاچه هامون، زمین‌های ساحلی آن مشروب و لذا، خاک آنها حاصل خیز میشده‌است. این امر سبب شده بود که ساکنان این ناحیه بتوانند به کار زراعت بپردازند و در مراحل شهرنشینی موفق به پیشرفت‌هایی گردند. در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شاخه‌هایش به خوبی زمین‌های کشاورزی شهر سوخته را سیراب می‌کرده‌است.

منطقه مسکونی

منطقه مسکونی شهر سوخته در شمال شرقی منطقه کاوشگری این شهر واقع شده و حدود ۸۰ هکتار شهر را شامل می‌شود. قدیمترین سازه‌های یافت شده در این بخش به

منطقه مرکزی

منطقه صنعتی

منطقه بناهای یادمانی

منطقه گورستان

از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳ تعداد ۱۴ گمانه به مساحت تقریبی ۲۳۰۰ متر مربع در گورستان شهر حفاری شده و در نتیجه ۳۱۰ گور کشف شده‌اند.

طی کاوش‌های به‌عمل آمده توسط باستان شناسان، برخی از مردم شهر سوخته را با لباس و پارچه کفنی دفن می‌کرده‌اند. در تعدادی از قبرها، آثار پارچه در روی بدن اجساد مردگان دیده می‌شود.

پارچه‌ها به سه شکل گوناگون در گورها دیده می‌شود:

  1. به صورت کفن، که مرده‌ها را در آن می‌پیچیده‌اند؛
  2. به شکل لباس زیر انداز و رو انداز؛
  3. کف گور فرش شده و مرده را با لباس در آن می‌گذاشتند.

اشیاء

صنعت و پیشه‌ها در شهر سوخته

شهر سوخته مرکز بسیاری از فعالیت‌های صنعتی و هنری بوده، در نوبت ششم کاوش در شهر سوخته نمونه‌های جالب و بدیعی از

باستان شناسان با یافتن مهره‌ها و گردنبندهایی از لاجورد و طلا در یک گور، پس از پژوهش در باره روش‌های ساخت ورقه‌ها و مفتول‌های طلایی، محققان دریافتند که صنعتگران شهر سوخته با ابزار بسیار ابتدایی در آغاز صفحهات طلایی بسیار نازکی به قطر کمتر از یک میلیمتر تهیه کرده و بعد آنها را به شکل استوانه‌ای لوله نموده و فیمابین استوانهای طلا مهرههای لاجورد قرار میداده‌اند.

در شهرسوخته انواع سفالینه‌ها و ظروف سنگی، معرق کاری، انواع پارچه، و

تاکنون ۱۲ نوع بافت پارچه یکرنگ و چند رنگ و قلاب ماهیگیری در شهر سوخته به دست آمده و تحقیق در باره اشیاء حصیری مشخص کرده که مردم این شهر با استفاده از نیزارهای باتلاق‌های اطراف دریاچه هامون سبد و حصیر می‌بافتند. از این نی‌ها نیز، برای درست کردن سقف ساختمانها استفاده می‌شده‌است. صید ماهی و بافت تورهای ماهیگیری نیز از دیگر پیشه‌های مردمان شهر سوخته بوده‌است.

سازماندهی مدنی در شهر سوخته

شهر سوخته بدون شک جزو شهرهای بسیار پیشرفته زمان خود بوده‌است. این نکته نه تنها در بقایای آثار معماری و کارهای ظریف دستی وصنعتی دیده می‌شود بلکه در سازمان‌دهی اجتماعی شهر نیز قابل مشاهده‌است.

شهر سوخته دارای تشکیلات منظم و مرتبی بوده‌است. آثار باقی مانده نشان دهنده این امر است که در این شهر طی هزاره سوم پیش از میلاد، دارای یک نظام مرتب و منظم آبرسانی و تخلیه فاضلاب بوده‌است. در نخستین مرحله کاوشهای باستانشناسی، در شهر سوخته کوچه‌ها و خانه‌های منظم و لوله کشی آب و فاضلاب با لوله‌های سفالی پیدا شده که نشان دهنده وجود برنامه‌ریزی مدنی در این شهر است.

علم پزشکی در شهر سوخته

مردمان شهر سوخته داری دانش پزشکی پیشرفته‌ای بوده‌اند، تا آن حد که پزشکان این شهر نه تنها از فنونی چون شکسته‌بندی آگاهی داشتند، بلکه دانش و مهارت اجرای اعمال شگفت‌انگیزی چون جراحی مغز را نیز داشته‌اند.

برای نخستین بار در شهر سوخته یک چشم مصنوعی پیدا شد. مطالعات اولیه نشان داده‌اند که چشم چپ یک زن تنومند مدفون در قبر شماره ۶۷۰۵ مصنوعی بوده‌است. همین مطالعات نشان می‌دهند که زیر طاق ابروی زن مذکو آثار آبسه دیده می‌شود. به علت طول زمان زیادی که بخش زیرین این چشم مصنوعی با پلک چشم در تماس بوده‌است آثار ارگانیکی پلک چشم نیز در روی آن مشهود است. جنس و ماده‌ای که چشم مذکور با آن ساخته شده‌است هنوز به دقت روشن نشده و تشخیص آن به آزمایشهای بعدی موکول شده‌است اما به نظر می‌رسد که چشم مزبور مخلوطی از جنس قیر طبیعی با نوعی چربی حیوانی است. در روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگهای داخل کره چشم توسط مفتول‌های طلایی به قطر کمتر از نیم میلی متر طراحی شده‌اند مردمک چشم در وسط طراحی شده و مجزا از آن تعدادی خطوط موازی که تقریبا یک لوزی را تشکیل می‌دهند در پیرامون مردمک دیده می‌شود. از دو سوراخ جانبی واقع در دو سوی این چشم مصنوعی جهت نگهداری و اتصال آن به حدقه چشم استفاده می‌شده‌است.

تجارت و اقتصاد در شهر سوخته

پیدا شدن تنها لوح نوشته دوران آغاز ایلامی این شهر، همراه با آثار مهرها، نشان از ارتباطات تجاری و کنترل اقتصادی منطقه از سوی این جامعه دارد. مردم سیستان دراین مدت با مردم ساکن بین دو رود دجله و فرات روابط تجاری داشته و این روابط ازراه زمینی و دریایی کناب خلیج فارس انجام می‌گرفت. مردم بین‌النهرین ازهمین طریق ازسنگ لاجورد افغانستان استفاده مینموده‌اند. ولی تمدن سیستان را نمی‌توان وابسته به تمدن جلگة بین‌النهرین یامصر دانست زیرا دراین مکان خصوصیاتی وجود داشته‌است که آنرا کاملأ متمایز می‌نماید.

این استخوان‌ها مربوط به کدام حیوان یا پرنده یاجان‌داری بوده و کارشان دراین اطاق‌ها چه بوده‌است.

دراین موقع اینطور بنظر رسید که انجام این کار از عهدة باستان‌شناسان به تنهایی برنخواهد آمد. بهمین منظور بود که در حدود ده نفر از متخصصان مختلف ایتالیایی به محل کاوش آمدند و با میکروسکوپ‌ها و بوسیلة تجزیه‌های «رادیو کاربون» مشغول مطالعة زندگی ۵۰۰۰ سال پیش دراین مکان گردیدند.

درهمین اوان بود که متخصصان ژاپونی نیز علاقمند به کاوش‌های «شهرسوخته» شدند و زمین‌شناسان و متخصصان «فیزیک‌هسته‌ای» به همکاری با متخصصان ایتالیایی پرداختند و نمونه‌های بدست آمده رااز طریق روش‌های «پالئوماگنتیک» و «اورانیوم۲۳۸» تحت بررسی قرار دادند.

بررسی‌های دانشمندان مزبور نشان داد که بصورت دقیق شهر سوخته در فاصلة بین ۲۹۰۰ تا ۱۹۰۰ سال پیش از میلاد مورد سکونت بوده‌است.

بخشی از خانه‌های «شهرسوخته» که اززیر خاک بیرون آورده شده‌است

هزارسال، نسبت به قدمت بشر، چیز فوق‌العاده‌ای نیست، ولی آنچه که بنظر ما فوق‌العاده می‌آید این است که در عرض مدت هزارسال مردم این ناحیه موفق شده‌اند شهر بزرگ و آبادی بوجود آورند که مردم آن به انواع صنایع دستی پرداخته و حکومت منظمی تشکیل داده بودند و پیرو مذهب واحدی شده روابط تجارتی و فرهنگی گسترده‌ای با نواحی مجاور خود ترتیب داده بودند.

نکتة قابل توجه ازنظر روشن شدن تاریخ سرزمین ایران این است که آثار مکشوف در «شهرسوخته» نشان می‌دهد که مردم این ناحیه دراوایل استقرارشان، یعنی درحدود ۲۹۰۰ سال پیش ازمیلاد مسیح روابط بسیار نزدیک با مردم ترکمنستان داشته‌اند و در اواخر دوران وجودشان، یعنی پیش از ۱۹۰۰ سال پیش ازمیلاد با مردم ساکن در درة پنجاب رابطة بسیار نزدیک پیدا می‌کنند.

آیا می‌توان از مطلب بالا اینطور نتیجه گرفت که اینها مردمی بودند که در حدود ۲۹۰۰ سال پیش از میلاد از سوی شمال به طرف دهانة رود هیرمند که در نتیجة شرایط بخصوصی برای شهرنشینی مناسب بود سرازیر شده‌اند، و سپس هزارسال بعد، در زمانی که مسیر رود هیرمند تغییر یافت این مردم به طرف درة پنجاب مهاجرت کردند و درآنجا امپراطوری بزرگ «موهنجودارو» و «هاراپا» را تشکیل دادند

 

ظروف سفالین «شهرسوخته» با ظروف سفالین مکشوف در درة پنجاب شباهت دارند. نقش خورشید که روی یکی ازاین سفال‌ها نشان داده شده در روی ظروف سفالین شهداد نیز دیده می‌شود. شباهت این نقوش با نقوش ظروف گلی بین‌النهرین کمتر است. باید بخاطر داشته باشیم که تمدن شهداد نیز درهمین حدود اوایل هزارة سوم پیش ازمیلاد در نتیجة تغییر مسیر رودخانه ازبین رفت و درآن زمان مردم شهداد بامردم پنجاب روابط نزدیک داشته‌اند.

برای انجام تحقیقات بیشتر، دانشمندان ایتالیایی با باستان‌شناسان شوروی که در ترکمنستان مشغول کاوش بودند تماس گرفتند. تحققات دقیق باستان‌شناسان شوروی رابطة مردم شهرسوخته با مردم ترکمنستان دراوایل هزارة سوم پیش از میلاد را تأیید نمود.

 

وجود تعداد زیاد اشیاء بسیار کوچک که بعضی ازآنها بیش از ۲ میلیمتر در ۲ میلیمتر عرض و طول ندارند موجب شد ک ازیک متخصص «پالئوبوتانیست» نیز کمک خواسته شود. آزمایش‌های میکروسکوپی نشان داد که دراین اجتماع ماهی‌ها و پرندگان و خرچنگ‌ها نیز مورد استفادة غذایی بوده‌است. درمیان حیوانان استخوان‌های بز و غزال و گوسفند ۹۹ درصد باقی‌مانده‌های حیوانی دراین ناحیه راتشکیل میداده‌اند. بین پرندگانی که دراینجا مورد مصرف اهالی بودند مرغ‌های آبی، قرقاول، مرغابی و غاز وجود داشته‌است که بیشتر آنها می‌توانستند اهلی بوده باشند. ضمنأ وجود هزاران پیکان سنگی نشان می‌دهد که شکار پرندگان درمیان ساکنان این ناحیه بسیار رواج داشته‌است.

دانشمند پالئوبوتانیست «لورنزوکنستانین» مطالعة این آثار را برعهده گرفت و برای این کار به سیستان آمد و باستان‌شناسان پند فیلسوف جهان کهن «اپیکور» یا «ابیقور» را سرلوحه برنامة خود قرار دادند و آن این بود که «ازاشیاءکوچک به حقایق بزرگ یابند».

مجموع سطحی که ازاین نظر باید مورد بررسی قرار گیرد در حدود ۱۰۰ هکتار وسعت دارد. میلیون‌ها آثار بسیار کوچک از استخوان و چوب وصدف و چوب و نظایر آن تحت بررسی دانشمندان ایتالیایی قرار گرفت.

باستان‌شناسان دراین مکان آثار دانه‌های گندم و جو و شاهدانه و تخم خربوزه و حتی انگور نیز پیدا کردند. این امر برای دانشمندان باستان‌شناس مسلم گردید که پرندگان و حیواناتی که آثارشان در شهر سوخته بدست آمده درحال حاضر دیگر دراین مکان زندگی نمی‌کنند.

اشیاء دیگری که ساخت دست انسان بوده‌است و ازجنس فیروزه یا سنگ لاجورد است در شهرسوخته بدست آمده‌است.

کاوش کنندگان فکر می‌کنند که وسعت این شهر به ۷۰ هکتار می‌رسیده‌است. درطرف جنوب و مغرب آن مردگان بخاک سپرده شده‌اند. با تخمینی که زده شده احتمال دارد که در حدود ۲۱۰۰۰ قبر دراین ناحیه وجود داشته باشد. با کمک متخصصان «پالئوپاتولوژیست» و «آنتروپولوژیست» بسیاری از مطالب مربوط به زندگی دراین ناحیه با مطالعة اسکلت‌ها روشن شد. به این وسیله توانستند بفهمند صاحبان این قبرها تقریبأ ازچه گروه نژادی بوده‌اند. سن مردگان در قبرهایی که شکافته شد نیز تشخیص داده شد و نسبت تعداد مردان به زنان و کودکان معین گردید. پروفسور «توچی» تصمیم دارد از متخصصان دیگری نیز کمک بخواهد که با معاینة استخوان ساق پاها بتوانند گروه خونی این مردگان را مشخص نمایند. مثلأ معلوم شد در زمان معینی یک مرض مسری موجب مرگ تعداد زیادی کودکان و نوجوانان شده وآنها را بخاک سپرده‌اند. استخوان جنینی را درشکم مادرش که حامله بوده و مرده‌است تشخیص دادند. این نوع تحقیقات در مورد مردگان ممکن است نتایج بسیار جالبی در برداشته و در علم باستان‌شناسی تازگی دارد. بنابر تخمینی که زده‌اند در قبرستانی که مورد تحقیق قرار گرفته ۵۵ درصد از ۶۰ اسکلتی که بیرون آمده کودکان کمتر از نه سال بوده‌اند، یک اسکلت از مرد ۲۰ ساله بوده، یک کودک پنج‌ساله بخاک سپرده شده و دریک گور دونفر قرار داده شده‌اند.

نقوش بالا باحتمال قوی نشانه‌ای از خورشید، یا مفهوم دیگری است که اکنون برما پوشیده‌است. نقش خورشید بصورت صلیب در بسیاری از نقاط فلات ایران دیده می‌شود و احتمالأ مربوط به پرستش خورشید درآن زمان‌های کهن می‌باشد.

تحقیقات باستان‌شناسان نیز نشان داده‌است که تعداد زیادی از ساکنان شهرسوخته بکارهایی اشتغال داشته‌اند که مربوط به قوت و غذا نبوده‌است. صنعت کوزه‌گری، حصیربافی، سنگ تراشی و تهیة جواهرات و زینت‌آلات از سنگ لاجورد یا فیروزه عده‌ای از صنعتگران شهرسوخته را به خود مشغول میساخته‌است.

تحقیقات باستان‌سناسان درناحیة سیستان راه جدیدی برای بازسازکردن زندگی مردم پیش از تاریخ فلات ایران بازنموده‌است. برای آنان مهم نیست که اشیاءمختلفی را که ازنظر هنری ارزشی دارد از زیر خاک بیرون آورده در موزه‌ها قرار دهند. آنها می‌خواهند بوسیلة میکروسکوپ، تجزیه‌های مختلف ازطریق رادیو کاربون، و مطالعة دقیق با روش‌های بسیار جدید روی آثار ناچیز مانند ریزه‌های استخوان‌های پرندگان یا باقی‌مانده حبوبات و چوب و غیره زندگی مردم آن ناحیه را درآن روزهای بسیار کهن معرفی نمایند.

این نکته قابل توجه‌است که شهرسوخته تنها نقطه از ناحیة جنوب ایران نبوده‌است که درهزارة چهارم ازمیلاد به درجة نسبتأ بلندی ازتمدن رسیده بوده‌است.

اینها شاید علاماتی باشند که برای مردم آنروز مفهوم مشخصی داشته‌اند ودرواقع یتوانند بصورت مراحل اولیة «خط» معرفی گردند. درمجاورت نزدیک یا دوراز شهر سوخته در نقاطی مانند «تپة یحیی» و «تل‌ابلیس» و بم و شهداد کاوش‌هایی انجام گرفته‌است که حاکی از وجود تمدن پیشرفته‌ای در ناحیة وسیع جنوب ایران و سواحل فارس بوده‌است.

نمایی از آهنگری

در یک تقسیم بندی کلی، اشیاء پیدا شده را می‌توان به گروهای زیر تقسیم کرد:

  • اشیاء زینتی
  • اشیاء آیینی
  • اشیاء مربوط به پیشه‌ها
  • اشیاء مورد استفاده در زندگانی روزمره
  • مواد غذایئ

کشفیات

برای نخستین بار در شهر سوخته یک چشم مصنوعی پیدا شد. مطالعات اولیه نشان داده‌اند که چشم چپ زن تنومند مدفون در قبر شماره ۶۷۰۵ مصنوعی بوده‌است. همین مطالعات نشان می‌دهند که زیر طاق ابروی زن مذکو آثار آبسه دیده می‌شود. به علت طول زمان زیادی که بخش زیرین این چشم مصنوعی با پلک چشم در تماس بوده‌است آثار ارگانیکی پلک چشم نیز در روی آن مشهود است. جنس و ماده‌ای که چشم مذکور با آن ساخته شده‌است هنوز به دقت روشن نشده و تشخیص آن به آزمایشهای بعدی موکول شده‌است اما به نظر می‌رسد که چشم مزبور از جنس قیر طبیعی که با نوعی چربی جانوری مخلوط شده‌است ساخته شده‌است. در روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگهای داخل کره چشم توسط مفتول‌های طلایی به قطر کمتر از نیم میلی متر طراحی شده‌اند مردمک چشم در وسط طراحی شده و جز از آن تعدادی خطوط موازی که تقریبا یک لوزی را تشکیل می‌دهند در پیرامون مردمک دیده می‌شود از دو سوراخ جانبی واقع در دو سوی این چشم مصنوعی جهت نگهداری و اتصال آن به حدقه چشم استفاده می‌شده‌است. بررسی‌های انسان شناسانه نشان داده که به احتمال بسیار زیاد زن مزبور دارای سنی بین ۲۵ تا ۳۰ سال بوده و دو رگه (سیاه و سفید) بوده‌است. اشیاء پیدا شده در این قبر دو قسمتی عبارت بوده‌اند از ظرفهای سفالی، مهرهای تزیینی، یک کیسه جرمی و یک آینه مفرغی. قدمت این قبر و چشم مصنوعی به حدود ۲۸۰۰ سال بیش از میلاد و ۴۸۰۰ سال پیش از این می‌رسد. مطالعه جهت دستیابی به اطلاعات بیشتر در این مورد چشم و اسکلت ادامه دارد.



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:38 ::  نويسنده : علیرضا       

روستا چگونه بوجود آمد؟

 

 

 

 

کوچ نشینان در کنار آب های دائمی ساکن شدند و با یکجانشینی به زندگی خود ادامه دادند و دیگر مجبور به تغییر محل زندگی خودشان نبودند.

چون می دانستند که با ساختن خانه های دائمی از سنگ، گل و چوب می توانند خود و دامهایشان را از سرما و گرما حفظ کنند و با ذخیره کردن علوفه و غذا در تمام سال خود و دامهایشان زنده بمانند.

 

آغاز کشاورزی:

 

 

 

 

 

مهمترین اختراع انسان در روزگار قدیم اختراع چرخ با استفاده از چوب و فلزات بود.

 

 

 

 

 

اختراعات انسان اولیه همراه با کسب تجربیات گرانبهایی بود. یعنی هر چیزی که کشف یا اختراع می شد حاصل تلاش و فکر چندین سال و چند فرد بود که بطور اتفاقی بدست می آمد. مثلا ذوب فلزات که با گداخته شدن سنگ آهن در کوره و استفاده از آن توسط انسانها و کمک گرفتن از آتش برای تغییر شکل آهن برای ساختن وسایل مختلف باعث تغییر در نوع زندگی و شکل جامعه ی انسان شد. عصر آهن از 4000 سال پیش تاکنون انسان را از عصر حجر به دوران طلایی سوق داد و فلزات دیگر نیز چون دارای خاصیت های متعددی مانند استحکام و شکل پذیری بودند کمک فراوانی به بهبودی زندگی انسان کردند. و به همراه سنگ، گیاه، جانور و آتش زمینه را برای آغاز فعالیت در زندگی انسان یکجانشین فراهم آوردند.

 

جدول مقایسه زندگی کوچ نشینان و یکجانشینان

 

کوچنشنیان

یکجانشینان

رئیس

پیرترین فرد قبیله (رهبر قبیله)

ریش سفید (کدخدا)

مسکن

شاخ و برگ درختان و چوست حیوانات و بعدها چادر

خانه دائمی از سنگ و گل و چوب

کار اصلی

دامداری

کشاورزی به همراه دامداری مختصر

نحوه زندگی

با تغییر فصل، تغییر مکان   می دادند

سکونت دائمی در کنار رودها و چشمه ها



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:32 ::  نويسنده : علیرضا       

انسان های اولیه چگونه می زیستند؟ 

 

 

 

 

 

 

 

مسیر حرکت کوچ نشینانی که در کوهستان ها زندگی می کردند

 

 

کار اصلی کوچ نشینان دام داری بود.

کوچ نشینان در ابتدا از شاخ و برگ درختان یا پوست حیوانات برای خود مسکن            می ساختند ولی آنها موفق به ساختن چادر از پشم و موی حیوانات خود شدند و به همین دلیل به آنها چادرنشین می گویند.

قبیله چیست؟ کوچ نشینان به دسته های بزرگی که قبیله نامیده می شوند، تقسیم    می شدند.

رئیس قبیله یا رهبر قبیله پیرترین فرد قبیله بود.

افراد قبیله وظیفه داشتند که زیر نظر رهبر قبیله برای دفاع از قبیله با هم اتحاد و همکاری داشته باشند.

 

 

 

 

به خاطر وجود این خطرات کوچ نشینان کم کم تصمیم گرفتند در مجاورت آب های دائمی مثل چشمه ها و رودهای دائمی زندگی کنند تا در تمام طول سال آب داشته باشند و از چراگاهایی که در کنار آبهای دائمی بود استفاده کنند و بدین ترتیب زندگی آنها از کوچ نشینی  به یکجانشینی تغییر کرد و آن منطقه و مکان سرزمین آنها شد.

 

 

همان طور که در درس گفتیم انسانهای کوچ نشین تابستان را در کوهستان ها و زمستان را در کوهپایه ها و دشت ها به سر می بردند عده ای از اینان چون برای همیشه در دشتها ساکن گشتند شیوه ی زندگیشان دگرگون شد. در دشت چون غار نبود انسان می بایست از چوب درختان و پوست حیوانات یا سنگ و گل، خانه می ساخت و ساختن خانه با این وسایل به ضرورت زندگی در یک محل و پرداختن به کشاورزی صورت می گرفت و کم کم زندگی در طبیعت به سمت شروع مدنیت و آغاز زندگی یکجانشینی آغاز شد.

 



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:11 ::  نويسنده : علیرضا       


ولادت 

ولادت حضرت علی (علیه السّلام) نخستین فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دو

فرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه

دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف می باشد .خاندان هاشمی از لحاظ فضائل اخلاقی و صفات عالیه

انسانی در قبیله قریش واین طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ،

شجاعت و بسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته است . یک از این فضیلتها در

مرتبهعالی در وجود مبارک حضرت علی (علیه السّلام) موجود بوده است. 

 دختر اسد فاطمه د به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه

نزدیک ساخت و چنین گفت : خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و 

نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که

ان خانه را ساخت ، و به حق کودکی که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما ! 

لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن

تعفشکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و دیوار به هم پیوست . فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان 

گیتی مهمان خدا بود . و نوزاد خویش سه روز پس از سیزدهم رجب سی ام عام الفیل فاطمه را به

دنیا آورد . دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شده بود بیرون آمد و گفت : پیامی

از غیب شنیدم که نامش را علی بگذار .


دوران کودک 

یحضرت علی (علیه السّلام) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند می 

خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید ، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وی را از بدو 

تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد .

ابوطالب عموی پیامبر ، با چند فرزند با هزینه سنگین زندگی روبرو شد . رسول اکرم (صلّی الله علیه 

و آله و سلّم) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از ابوطالب را به 

نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و 

سلّم) ، علی (علیه السّلام) را به خانه خود بردند . به این طریق حضرت علی (علیه السّلام) به طور 

کامل در کنار پیامبر قرار گرفت .علی (علیه السّلام) آنچنان با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) 

همراه بود ، حتی هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را نیز همراه خود 

می برد . بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت علی (علیه السّلام) شکی نیست که 

سبقت در کارهای خیر نوعی امتیاز و فضیلت است . و خداوند در آیات بسیاری بندگانش را به انجام 

آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر دعوت فرموده است .از فضایل حضرت علی (علیه السّلام) است که

او نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشند . ابن ابی الحدید در این

باره می گوید : بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه  معتزله اختلافی نیست که علی 

بن ابیطالب نخستین فردی است که به اسلام ایمان آورده و پیامبر خدا را تایید کرده است .


حضرت علی (علیه السّلام) نخستین یاور پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

پساز وحی خدا و برگزیده شدن حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به پیامبری و سه سال 

دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد . در این میان تنها 

حضرت علی (علیه السّلام) مجری طرحهای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دعوت الهیش و 

تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتی بود که وی برای آشناکردن خویشاوندانش با اسلام و 

دعوتشان به دین خدا ترتیب داد . در همین ضیافت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از حاضران 

سؤوال کرد : چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان 

شما باشد ؟فقط علی (علیه السّلام) پاسخ داد : ای پیامبر خدا ! من تو را در این راه یاری می کنم 

پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود : ای 

خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که علی (علیه السّلام) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان 

شماست . از افتخارات دیگر حضرت علی (علیه السّلام) این است که با شجاعت کامل برای خنثی 

کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بستر ایشان خوابید و 

زمینه هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آماده ساخت .


حضرت علی (علیه السّلام) بعد از هجرت 

بعد از هجرت حضرت علی (علیه السّلام) و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه دو نمونه از

فضایل علی (علیه السّلام) را بیان می نمائیم :۱ جانبازی و فداکاری در میدان جهاد : حضور وی

در ۲۶ غزوه از ۲۷غزوه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و شرکت در سریه های مختلف از 

افتخارات و فضایل آن حضرت است .۲ ضبط و کتابت وحی ( قرآن ) کتابت وحی و تنظیم بسیاری 

از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه های تبلیغی و دعوتی از کارهای حساس و پرارج امام

(علیه السّلام) بود . ایشان آیات قرآن چه مکی و چه مدنی ، را ضبط می کرد . به همین علت است که

وی را از کاتبان وحی و حافظان قرآن به شمار می آورند . در این دوران بود که پیامبر (صلّی الله علیه 

و آله و سلّم) فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علی (علیه السّلام) پیمان

برادری و اخوت بست و به حضرت علی (علیه السّلام) فرمود : تو برادر من در این جهان و سرای 

دیگر هستی . به خدایی که مرا به حق برانگیخته است … تو را به برادری خود انتخاب می کنم ،

خوتی که دامنه آن هر دو جهان را فرا گیرد .حضرت علی (علیه السّلام) داماد رسول اکرم (صلّی 

الله علیه و آله و سلّم) عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئیس قبیله اوس دریافتند جز علی (علیه 

السّلام) کسی شایستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی (علیه السّلام) در میان

نخلهای باغ یکی از انصار مشغول آبیاری بود موضوع را با ایشان در میان نهادند و ایشان فرمود : دختر 

پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مورد میل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد . 

وقتی به حضور رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید ، عظمت محضر پیامبر (صلّی الله علیه 

و آله و سلّم) مانع از آن شد که سخنی بگوید ، تا اینکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

علت رجوع ایشان را جویا شد و حضرت علی (علیه السّلام) با تکیه به فضایل و تقوا و سوابق درخشان

خوددر اسلام فرمود : آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من درآورید ؟ پس از موافقت حضرت 

زهرا (سلام الله علیها) آن حضرت به دامادی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نائل آمدند.


غدیر خم 

پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از اتمام مراسم حج در آخرین سال عمر پربرکتش در راه 

برگشت در محلی به نام غدیرخم در نزدیکی جحفه دستور توقف داد ، زیرا پیک وحی فرمان داده 

بود که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باید رسالتش را به اتمام برساند . پس از نماز ظهر پیامبر

(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر بالای منبری از جهاز شتران رفت و فرمود : ای مردم ! نزدیک است

که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم درباره من چه فکر می کنید ؟ مردم گفتند :

گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ می کردی پیامبر فرمود : آیا شما گواهی نمی دهید که

جز خدای یگانه ، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست ؟ مردم گفتند : آری ، گواهی

 می دهیم . سپس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست حضرت علی (علیه السّلام) را بالا

گرفتو فرمود : ای مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست ؟ مردم گفتند : خداوند و 

پیامبر او بهتر می دانند .

 سپس پیامبر فرموند : ای مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، علی هم مولا و رهبر اوست .

و این جمله را سه بار تکرار فرمودند . بعد مردم این انتخاب را به حضرت علی (علیه السّلام) تبریک 

گفتند و با وی بیعت نمودند .حضرت علی (علیه السّلام) بعد از رحلت رسول اکرم (صلّی الله علیه و 

آله و سلّم)پس از رحلت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به علت شرایط خاصی که بوجود 

آمده بود ، حضرت علی (علیه السّلام) از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختیار کرد. نه در 

جهادی شرکت می کرد و نه در اجتماع به طور رسمی سخن می گفت . شمشیر در نیام کرد و به 

وظایف فردی و سازندگی افراد می پرداخت .


فعالیتهای امام در این دوران به طور خلاصه اینگونه است :

۱ عبادت خدا آنهم در شان حضرت علی (علیه السّلام)۲ تفسیر قرآن و حل مسائل دینی و فتوای

حکم حوادثی که در طول ۲۳سال زندگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشابه نداشت .۳

پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای دیگر .۴ بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور که

در اسلام سابقه نداشت .۵ حل مسائل هنگامی که دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و پاره ای از

مشکلات با بن بست روبرو می شد .۶ تربیت و پرورش گروهی که از ضمیر پاک و روح آماده ،

برای سیر و سلوک برخوردار هستند .۷ کار و کوشش برای تامین زندگی بسیاری از بینوایان و 

درماندگان تا آنجا که با دست خویش باغ احداث می کرد و قنات استخراج می نمود و سپس آنها را 

در راه خدا وقف می نمود .خلافت حضرت علی (علیه السّلام)در زمان خلافت حضرت علی (علیه 

پالسّلام) جنگهای فراوانی رخ داد از جمله صفین ، جمل و نهروان که هر یک پیامدهای خاصی به 

دنبال داشت .


شهادت امام علی (علیه السّلام)

بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی ، و 

برک بن عبدالله تمیمی و عمروبن بکر تمیمی در یکی از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و 

خونریزی ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام

به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی و برادرکشی حضرت علی (علیه السّلام) و معاویه و 

عمروعاص است . و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند ، مسلمانان تکلیف خود را خواهنددانست . 

سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر گردد . ابن ملجم متعهد

قتل امام علی (علیه السّلام) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه 

نشستند .

آن شب حضرت علی (علیه السّلام) در خانه دخترش مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، 

وقتی موضوع را با دخترش در میان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستید .حضرت 

علی (علیه السّلام) فرمود : از قضای الهی نمی توان گریخت . آنگاه کمربند خود را محکم بست و

در حالی که این دو بیت را زمزمه می کرد عازم مسجد شد . کمر خود را برای مرگ محکم ببند ، 

زیرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد . و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآید . جزع و فریاد مکن ابن 

ملجم ، در حالی که حضرت علی (علیه السّلام) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر 

حضرتش در محراب جاری شد و محاسن آن حضرت وارد ساخت . شریفش را رنگین کرد . در این

حال آن حضرت فرمود : فزت و رب الکعبه به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آیه

۵۵سوره طه را تلاوت فرمود : شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان می گردانیم و بار دیگر از 

آن بیرونتان می آوریم .حضرت علی (علیه السّلام) در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و

سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمود : شما را به 

پرهیزکاری سفارش می کنم و به اینکه کارهای خود را منظم کنید و اینکه همواره در فکر اصلاح بین 

پمسلمانان باشید . یتیمان را فراموش نکنید ، حقوق همسایگان را مراعات کنید . قرآن را برنامه ی 

عملی خود قرار دهید . نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست .حضرت علی (علیه

السّلام) در ۲۱ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک سپرده شد ، و مزارش میعادگاه 

عاشقان حق و حقیقت شد.



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:52 ::  نويسنده : علیرضا       


کوروش بزرگ

شاه چهارگوشهٔ جهان[]
Olympic Park Cyrus-2.png
دوران ۵۵۹–۵۲۹ پیش از میلاد.[۱] (۳۰ سال)
تاجگذاری انشان، پارس
زادروز ۶۰۰ یا ۵۷۶ پیش از میلاد
زادگاه انشان، پارس
مرگ ۵۲۹ پیش از میلاد
محل مرگ محل قطعی درگذشت مشخص نیست.
آرامگاه پاسارگاد
پیش از کمبوجیه دوم
پس از کمبوجیه یکم
همسر کاساندان
دودمان هخامنشیان
پدر کمبوجیه یکم
مادر ماندانا
فرزندان کمبوجیه
بردیا
آتوسا
آرتیستون
رکسانا

کوروش دوم(در بین یونانی ها شناخته شده تحت عنوان کوروش بزرگ یا کوروش کبیر[۲]؛به پارسی باستان: ‎
</font><br><br></div></div>
<div class=div26>
<div class=div27><font class=text8><BlogComment><script type=GetBC(9);

جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : علیرضا       


جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:35 ::  نويسنده : علیرضا       


داریوش بزرگ را میتوان به جرات یکی از نوابغ هوشمند و شایسته برای قدرت و شاهنشاهی آسیا نامید . در اینجا بر این هستیم تا گوشه ای از کارهای شگفت انگیز این فرزند پاک ایران و شاهنشاه 28 کشور آسیا را بررسی کنیم و همچنین با اندیشه های اهورایی این ابر مرد وطن پرست تاریخ ایران و جهان که بدون تردید وی ادامه دهنده راه کورش بزرگ بوده است آشنایی بیشتری داشته باشیم .
 
وی در سال 522 پیش از میلاد بر اریکه شاهنشاهی آسیا نشست و در سال 486 پیش از میلاد چشم از جهان فرو بست و ایرانی را برای ما به ارث گذاشت که درجهان بی سابقه بود . پس از وی خشیارشا بزرگ بر اریکه شاهنشاهی 28 کشور آسیایی نشست و راه پدر بزرگوار خود را ادامه داد .



داریوش بزرگ را میتوان به جرات یکی از نوابغ هوشمند و شایسته برای قدرت و شاهنشاهی آسیا نامید . در اینجا بر این هستیم تا گوشه ای از کارهای شگفت انگیز این فرزند پاک ایران و شاهنشاه 28 کشور آسیا را بررسی کنیم و همچنین با اندیشه های اهورایی این ابر مرد وطن پرست تاریخ ایران و جهان که بدون تردید وی ادامه دهنده راه کورش بزرگ بوده است آشنایی بیشتری داشته باشیم .
وی در سال 522 پیش از میلاد بر اریکه شاهنشاهی آسیا نشست و در سال 486 پیش از میلاد چشم از جهان فرو بست و ایرانی را برای ما به ارث گذاشت که درجهان بی سابقه بود . پس از وی خشیارشا بزرگ بر اریکه شاهنشاهی 28 کشور آسیایی نشست و راه پدر بزرگوار خود را ادامه داد .
داریوش پور( پسر) گشتاسب - پور ارشام - پور آریارمن - پور چیش پش بود که نیاکانش در سه نسل به کورش بزرگ بازمی گشت. وی یکی از سرداران نامی ارتش کمبوجیه فرزند کورش بزرگ بود . پس از درگذشت کمبوجیه داریوش بزرگ بر ضد بردیای دروغین که خود را فرزند کورش معرفی کرده بود قیام کرد و سلطنت را از وی بازستاند . داریوش با همکاری 6 سردار برجسته از ارتش کمبوجیه که نامشان : وینددفرنه، اوتن، گائوبرووه، ویدرنه، بغ بوخش و اردومنش بود بر ضد شاه دروغین قیام کردند و وی را از مقام شاهی برکنار و مجازات کردند . سپس یکی از 7 تن سردار ایرانی در طی مسابقه ای در میدان اصلی شهر به مقام پادشاهی رسید و او کسی نبود جز داریوش بزرگ . به گفته هرودوت 3 سال نخست سلطنت وی برای سرکوب شورشیان و برقراری ایران یکپارچه صرف شد .
یکی از مهم ترین اقدامات داریوش بزرگ قراردادن مصر به عنوان یکی از ولایات ایران بود. این اقدام برابر با 4 ژوئیه سال 489 پیش از میلاد صورت گرفت. وی قلمرو امپراتوری ایران را به 30 ایالت تقسیم کرد و هر ایالت را ساتراپی (واژه ای مادی است) نامید و دستور داد که با تاسیس پستخانه ارتباط مردم این ایالتها با هم تامین شود و داد و ستد با پول انجام شود (سكه هایی که ضرب کرده بود). مصر یكی از ساتراپی های ایران آن زمان بود که داریوش توجه خاصی به آن داشت. نظم دادن انسانی به مالیات های کشوری یکی دیگر از مهم ترین اقدامات داریوش بزرگ است. به گفته پلوتارخ مورخ نامی سالهای 46 تا 120 پس از میلاد همه ساله از کشورهای مختلف هدایایی به دربار شاهنشاهی ایران می آوردند تا اینکه داریوش مقدار مالیات را برای هر ایالت معین کرد. سپس مامورانی را فرستاد به ایالتهای امپراتوری تا ببینند چه مقدارمردم توانایی پرداخت مالیات را دارند؟ آیا مبلغ تعیین شده فشاری را بر مردم تحمیل نمی کند؟ سپس ماموران یه حضور شاهنشاه آمدند گفتند همه قادر هستند این مبلغ را بپردازند. با این حال داریوش بزرگ دستور داد همان مقدار را هم نصف کنند. که درباریان علت را پرسیدند. وی پاسخ داد ممکن است شهربانان هم برای خود مبلغی از مردم به صورت غیر قانونی دریافت کنند پس باید این را در نظر گرفت.
ساخت راه شاهی با زیرسازی اصولی و مستحکم به طول 2700 کیلومتر یکی از شگفت انگیز ترین کارهای وی در 2500 سال پیش به حساب می آید. این راه از شوش به سارد در نزدیکی مدیترانه بود. زیرسازی مستحکم این راه که بسیار شبیه به آسفالتهای امروزی است از نبوغ امپراتوری داریوش بزرگ و برگزیدن اصولی ترین شیوه حکومتی و راه سازی به حساب می آید. ماریژان موله اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان را به داریوش نسبت داده است .

آباد سازی مصر از دیگر اقدامات وی بود. مصر به مدت 121 سال یکی از ایالتهای ایران به حساب می آمد که داریوش آنرا سامان و گسترش داده بود. داریوش نگاهی مثبت به مصرکهن داشت و در نوسازی آنجا تلاشی بسیار کرد. وی هیچگاه معابد آنان را ویران نکرد و به آنان آزادی در گزینش دین داد. وی در مراسم عزای ملی مصریان ( آپیس ) شرکت کرد و هزینه هنگفتی را برای اجرای ان مراسم تعیین نمود. سپس به نزد معابد آنان رفت و به خدای مصریان احترام گذاشت و معبد خدای بزرگ مصر ( آمون ) را به کلی بازسازی کرد. داریوش مدرسه طب مصر را که مدتها بسته بود و استادانش از کار بیکار شده بودن را دوباره گشود و "اودجاهور" را مامور رسیدگی به آنجا کرد. سپس استادان و افراد برجسته علمی جهان را به آنجا دعوت کرد تا در آنجا یک مرکز بین المللی طب راه اندازی کند. اودجاهور در نوشته ای که از خود بر جای گذاشته گفته است : شاهنشاه داریوش فرمان داد که همه چیز خوب به دانش آموزان و استادان داده شود تا پیشیه و کاردانی خود را گسترش دهند. شاهنشاه این کار را کرد زیرا فضیلت علم و دانش را میشناخت. روش برجسته مدیریت و فرهنگ ایرانی داریوش بزرگ سه قرن در مصر باقی بود.
کارول نوشته است: با وجود برچیده شدن حكومت ایرانیان بر مصر در سال 404 پیش از میلاد، مصریان تا دهها سال پس از آن هم خود را از اتباع امپراتوری ایران می دانستند. مصر توسط کامبوزیا (کامبیز- کمبوجیه ) دوم پسر کوروش بزرگ بدلیل کشتار عده ای ایرانی تصرف شده بود. وی شرق لیبی و شمال سودان را هم برخاك مصر اضافه کرده بود و مصر را که سالها به دو بخش علیا و سفلی تقسیم شده بود و دارای دو حكومت جدا از هم بود به صورت یك آشور واحد درآورده و داریوش بزرگ شهر ممفیس را پایتخت مصر واحد قرار داده بود. داریوش بزرگ طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بداند. وی اینگونه می اندیشید که پادشاه زمانی میتواند در اندیشه آباد ساختن کشور باشد و ویرانی ها را آباد کند که مردمانش از شعور و سواد کافی برخوردار باشند و اقدامات شاهنشاه را برای اقتدار کشور درک کنند. ( پرفسور هرتسفلد )
هنر هخامنشی در زمان داریوش بزرگ به منتهی عظمت خود رسید و داریوش شاه تمام هنرهای آسیا را برای شاهنشاهی ایران استفاده نمود. از گاوهای بالدار عظیم الجسته در شوش یا کاخهای هنر خاورمیانه در پرسپولیس یا کاخهای سلطنتی شوش یا سنگتراشه های بیستون و غیره. وی شاهی مقتدر و هنر دوست نامیده شده بود که ایران را به سبک شگرفی اداره نمود. مورخین یونانی نوشته اند وی هنری را در پارسه اجرا کرد که دیگر بالاتر از آن ممکن نبود و عالی ترین شکل ممکن را وی پیداه کرد .
داریوش بزرگ در پایئز و زمستان 518 - 519 قبل از میلاد نقشه ساخت ابنیه های شگفت انگیز پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر و دیگر هنرهای آسیایی که همگی زیر مجوعه ای از ایران بودند نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد و یادگاری خارق العاده به نام کاخهای پرسپولیس بنا کرد که ساخت آن 65 سال به طول انجامید، ولی زندگی اهورایی وی کفای دیدن پایان کاخ را نداد. وی با این اندیشه که ایران با تمدنی کهن و شاهنشاهی قدرتمندی همچون ایران که مناطق زیادی از آسیا را به زیر پرچم ایران در آورده است شایسته یک مرکز قدرتمند با طراحی فوق العاده است که تا هزاران سال برای آیندگان بماند و آنان درس عبرت بگیرند و راه نیاکان خود را ادامه دهند.
می بینیم که بعد از گذشت 2500 سال از ساخت پرسپولیس با وجود ویران شدنش توسط اسکندر گجستک و آتش کشیدن آن هنوز با قدم نهاندن در این یادگار داریوش شاه ابهت این مکان انسان را تحت تاثیر قرار میدهند و همگان این وطن پرستی آنان را ستایش میکنند. نکته مهم این ساختمانها بزرگ رعایت حقوق انسانی کارگران و معماران است که داریوش شاه تمام مزایا و حقوق روزانه آنان را بر کتیبه ها نوشته است. داریوش بزرگ در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده. این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق همراه بوده است.
داریوش بزرگ برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یكبار یك سكه طلا ( داریك ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن، کره، عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یكبار استراحت داشتند. (جای بسی تاسف است که ما ابداع کننده این قوانین را ملل غرب بدانیم، حال آنکه خود وضع کننده این قوانین بوده ایم. بنجامین فرانکلین یکی از اولین رئیس جمهورهای آمریکا کتابی در رابطه با کورش کبیر داشته که همیشه با خود حمل می کرده - رجوع شود به برنامه ای از نشنال جئوگرافیک در رابطه با بنجامین فرانکلین)
حس ملی گرایی و وطن پرستی داریوش بزرگ در برابر کشوری مقدس همچون ایران از دیگر سرمشق های این ابر مرد تاریخ است. هرودوت میگوید هرگز یک پارسی از خدای خود برای شخص خویشتن آروزی سلامتی و نیکی نمیکند بلکه او درخواست سعادت برای تمام ملت پارس - برای کشور پارس و سپس برای شاه پارس میکند آنگاه خود را مشمول این دعا میداند. به گفته پرفسور گیریشمن حس وطن پرستی داریوش بزرگ در درجه عالی و به شکل بی سابقه ای نمایان است و همه هم و غم او آرزوی ایرانی بود بدون شورش، با اقتدار شاهنشاهی بزرگ، مردمانی که در صلح زندگی کنند، برده داری و غلامی در آنجا نباشد، کشور در قحطی به سر نبرد و مردمان آزادی انتخاب دین داشته باشند. این گفته در کتیبه های وی به روشنی دیده میشود و می بینیم که تلاش وی برای این امر مهم به حقیقت پیوست و شاهنشاهی وی در تاریخ به صورت بی سابقه به ثبت رسید.
برجسته ترین اقدام داریوش بزرگ بنیانگذاری نیروی دریایی ارتش ایران برای نخستین بار در تاریخ آریا بوده است. به گفته هرودوت داریوش 2 گروه اکتشافی به دریا گسیل داشت. یکی از هند به دریای عمان و دریای سرخ و سپس از رود نیل روانه دریای مدینترانه نمود. گروهی را تا دریای اژه در کنار ایتالیا و از طرف دیگر گروهی را تا نزدیکی آفریقا فرستاد. این اقدام داریوش بزرگ به حدی به سرعت پیشرفت کرد که در زمان لشگر کشی تاریخی خشیارشا به اروپا به گفته هرودوت 4000 تا 5000 هزار ناوگان دریایی ارتش شاهنشاهی ایران روانه اروپا شده بود. (هرودوت به طور کلی به ایرانیان خصومت بسیار می ورزید و این را می توان از کتابهایش پیدا کرد. او برای بزرگ کردن شکست یونانیان از ایرانیان اینگونه نوشته که تعداد ایرانیان به بالای یک میلیون نفر می رسید. حال آنکه در دنیای آن زمان گردآوری ارتشی به آن بزرگی، خرجی بسیار داشته - برای اطلاع بیشتر لطفاً رجوع شود به کتاب سرزمین جاوید جلد اول - ترجمه زنده یاد ذبیح الله منصوری) که خشیارشا آنان را به 4 دسته تقسیم کرده بود : " ناوگان جنگی" برای پرتاب گوی های آتشین، ناوگان سرگور برای دنبال کردن دشمن و تعقیب آنان، ناوگان بارکش برای جابجایی ارتش و سربازان، و ناوگان مهندسی برای جابجایی وسایل مهندسی برای پل سازی و کانال زدن و اقدامات مهندسی نظامی.
تقویم آنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش بزرگ پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود. بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده، و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یكی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است ( ماریژان موله و پرفسور هرتزفلد ).
از دیگر اقدامات مهم داریوش شاه ابداع خط میخی پارسی باستان است. وی خطوط بین المللی ( ایلامی - بابلی ) را در ایران رواج داد و یک خط مشترک برای قلمرو شاهنشاهی ایران توسط اندیشمندان ایرانی ساخت که نام آنرا میخی پارسی نام نهاد که به زودی در 28 کشور جهان رونق یافت. ( هرودوت )
داریوش بزرگ پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گذاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند.
داریوش بزرگ برای اولین بار در ایران وزارت راه، وزارت آب، سازمان املاك، سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد که این اقدام وی نخستین وزارت پست سریع جهانی شناخته شده است. علاقه به آبادی، رونق کشاورزی و سرسبزی از دیگر خصوصیات برجسته داریوش بزرگ بود. وی شهربان ( ساتراپ ) ایالت های خود را به موظف به کاشت درختان و رونق کشاورزی میکرد. در نامه ای که باستان شناسان آنرا پیدا کرده اند و پرفسور ایران شناس گیریشمن آنرا به چاپ رساند داریوش بزرگ به حاکمان روسیه و آسیای صغیر چنین فرمان میدهد: من نیت شما را در بهبود بخشیدن کشورم به وسیله انتقال و کاشت درختان میوه در آن سوی فرات و در بخش علیای آسیا تقدیر و سپاس میگویم. داریوش بزرگ برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا
نهاد و مرمان آنجا را از خود خشنود نمود و جلوی قحطی را گرفت.
در طول سلطنت داریوش بزرگ 242 حكمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و مانع از تجزیه ایران توسط حکمرانان خائن شد و عدالت و یکپارچگی ایرانی را در سرتاسر کشور بسط داد. او در سال آخر پادشاهی به اندازه 10 میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت. احترام داریوش شاه به زنان و حفظ حقوق آنان از دیگر اقدامات برجسته وی به حساب می آید. طبق گفته پرفسور گیل استاین - دکتر دیوید استروناخ - پرفسور ریچای فرای و پرفسور علیرضا شاپور شهبازی ( موسسه شرق شناسی شیکاگو و موزه ایران باستان ) داریوش بزرگ برای بنا نهادن ساخت کاخهای پارسه از زنان به عنوان یکی از مهم ترین نیروهای کاری استفاده می کرد. به شکلی که در چندین مورد کتیبه بدست آمده نوشته شده است که زنی در اینجا مسئول بیش از 100 نفر کارگر مرد بود و یا زنی دیگر به دلیل مهارت شغلی اش حقوقی معادل 3 مرد دریافت میکرد. یا در کتیبه ای دیگر آمده زنان کارگر باردار در ساختن پارسه از حقوق شاهنشاهی برای استراحت و بارداری استفاده کردند.
از دیگر اقدامات داریوش بزرگ دادن پناهندگی سیاسی به فیثاغورث بود که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بوده است و سپس توسط داریوش بزرگ دارای یك زندگی خوب همراه با مستمری دائم شده بود.
داریوش برای سهولت رفت و آمد میان ایران وایالت مصر دستور داد که میان دریای سرخ و رود نیل آبراهی ( کانال سوئز کنونی ) بسازند که آثار آن و کتیبه مربوط به اتمام این آبراه که صدها سال دایر بود و بر اثر توفان شن پر شده است به دست آمده و موجود است. (رجوع شود به برنامه ای از نشنال جئوگرافیک در رابه با کانال سوئز) در طول این کانال تخته سنگهای تراشیده شده به دست آمده که در آنها تاریخ اتمام هر قطعه از آبراه حك شده است و این سنگها در دست است. در یك سنگ نبشته آمده است که روز افتتاح آبراه، 26 آشتی از آن عبور کردند و این نوشته به چهار زبان و دو خط است (میخی و هیروگلیف). از همین دوران اثری به دست آمده که عبارت است از مخلوطی از علامت ایران (بالهای باز شده مرغ با سرانسان و کلاه پارسی) و علائم قدیم مصر علیا و مصر سفلی که نشانه وحدت مصر واحد با امپراتوری ایران است. لوح در قرن 20 به دست آمده است. وی در سنگنبشته هایش در « دریای سرخ - نیل » داریوش به مناسبت پایان آبراه مصر خود را داریوش پسر ویشتاسپ هخامنش (ویشتاسپ در فارسی امروز به گشتاسپ تبدیل شده است) خوانده که از همان زمان احترام عمیق به پدر و بكار رفتن نام او پس از نام فرد در جهان رواج یافته است. معبدی که داریوش در مصر ساخت، هنوز تقریبا به طور کامل درمنطقه واحه موجود است. وی به ادیان مصر احترام گذاشت و هیچگاه دین مزدیسنای ایرانی ( زرتشت ) را در آنجا تبلیغ نکرد.

از دیگر یادگارهای داریوش بزرگ ستایش مصریان از وی بود. زیرا داریوش شاه - مردمان و کارگران و بردگان مصر را رهایی بخشید و خود در راس فرعونهای مصر شاه آنجا شد. کتیبه ای از کاهنان مصری باقی است که استاد پیرنیا در کتاب تاریخ ایران باستان آنرا اینگونه ترجمه کرده است :
داریوش زاده نیت و متولی سائیس شهر خدایان مصر است. کارهایی که خدا به اراده خویش آغاز کرده بود داریوش به اتمام رساند. وقتی داریوش در شکم مادرش بود نیت ( خدایان مصر ) او را فرزند خود دانست. داریوش دست در کمان به سویش برد تا دشمنان خدای را بر اندازد. او نیرومند است و دشمنانش را در همه سرزمینها نابود خواهد کرد. شاه مصر داریوش است که تا ابد جاوید بماند. شاه بزرگ پسر ویشتاسب هخامنشی. او فرزند خدایان است که نیرومند و جهانگیر است پس مردمان سرزمینهای دور برایش هدایا می آوردند و برایش خدمت میکنند.
داریوش بزرگ ایران را به ایالتهای بسیاری تقسیم کرد و در راس همه ایالتهای دولت مقتدر شاهنشاهی ایران را قرار داد. برای هر ایالت شهربان مقرر فرمود. برای هر شهربان دبیری گذاشت. در پایان در کل امپراتوری اشخاصی را گمارد تا وظع کشور را بررسی کنند و خطاها و کارهای غیر قانونی شهربانان را گزارش دهند. این افرار گوشهای شاه نامیده میشدند. به گفته پرفسور گیریشمن در کتاب ایران از آغاز تا اسلام این کار وی مورد ستایش همگان شده بود. زیرا دولت مردان از ترس این افراد که با لباسهای شخصی در جامعه بودند از هر اقدام غیر قانونی سرباز میزدند. پاداش به نیکو کاران و وطن پرستان و کیفر دادن به خائین از دیگر اقدامات داریوش بزرک بود. زوپیر سردار برجسته ایرانی یک نمونه از این صداق ها بود. زوپیر پسر مگابیز یود. هرودوت مینویسد به داریوش خبر رسید که بابل شهر متمدن جهان آن روز که جزوی از ایران کورش بود سر به شورش نهاده است و مردان بابلی زنان خودشان را در منطقه ای گرد آورده اند و همگی را خفه کرده اند. چون این خبر به داریوش بزرگ رسید وی لشگری بزرگ روانه بابل کرد. ولی شهر بابل دیوارهای بسیار بلندی داشت و نتوانستند وارد شوند. ماهها ارتش شاهنشاهی ایران در کنار دیوارها منتظر ماند ولی نتوانست وارد بابل شود. تا اینکه زوپیر نقشه ای کشید و گوشها و بینی خود را برید و خود را با ضربات شلاق آغشته به خون کرد و به پیش داریوش شاه رفت. شاهنشاه از دیدن این منظره سردار خود تاسف خورد و گفت چه کسی تو را چنین کرد؟ وی پاسخ داد من این کار را برای گشودن درب بروی سپاه ایران زمین کرده ام و هم اکنون به سوی بابل می روم و خود را فراری خطاب میکنم که داریوش من را چنین کرده است. داریوش شاه پاسخ داد به خدای که من راضی به این نبودم که تو با خود چنین کنی و حاضر بودم از بابل صرفه نظر کنم. نقشه زوپیر عملی شد و بابلی ها وی را به درون شهر راه دادن و به وی لشگری برای مبارزه با داریوش دادند که در 2 نوبت وی 2000 نفر از ارتش شاهنشاهی را کشت تا شک ها به یقین تبدیل شود. زوپیر در سومین نبرد با ایرانیان دروازه شهر را گشود و بابل توسط سپاه وطن پرست داریوش فتح شد. داریوش در فرمانی تاریخی زوپیر را بالاترین وطن پرست ( بعد از کورش بزرگ ) نامید و خاندان وی را برای همیشه مورد حمایت دولت قرار داد و هر ساله هزاران سکه به خاندان وی عطا نمود. با تمامی این اقدامات شگفت انگیز و قدرت جهانی داریوش بزرگ او هیچگاه خود را در کتیبه هایش - خدا یا فرزند خدا نخواند و در سنگ نبشته هایش همیشه این قدرت جهانی ایران را مدیون خداوند ( اهورامزدا ) دانسته است. در حالی که شاهان سامی آنروزگار یا فرعونهای مصر و شاهان بابل با جلوس بر تخت بدون وقفه ای خود را فرزند خدایان میخواندند. نمونه بارز این مهم اسکندر گجستک است که به گفته مورخین یونانی پس از تصرف ایران وی خود را خدا نامید و فرزند پدر بودنش را رد کرد و گفت که خدایان با مادر من همبستر شدند و من زائیده شدم و همگی باید مرا ستایش و پرستش کنید.
یکی دیگر از لشگر کشی های وطن پرستانه داریوش عظیمت به سرزمین سکاها بود. سکاها به گفته هردوت پدر تاریخ جهان یکی از خونخوارین اقوام بشریت بودند. زن در بین این اقوام مشترک بود. سکاها از پیش از به قدرت رسیدن کورش بزرگ همه ساله به ایران تجاوز میکردند و سرمایه های ایران را به یغما می بردند. ولی کورش توانست تا مقدار زیادی دست آنان را از ایران کوتاه کند. داریوش در ادامه سرکوب وحشیگری های آنان و انتقام از سکاها لشگری به اروپا مرکز سکاها کرد. داریوش پلی عظیم بین قاره آسیا و اروپا بنا کرد و در کنار آن پل کتیبه ای نوشت به این مضمون:
داریوش – شاه ایرانیان و آسیایی ها این پل را بروی رود تایی بنا کرد. رودی بسیار زیبا و بزرگ.
ولی ارتش داریوش بدلیل موقعیت سوق الجیشی سرزمین سکاها نتوانست مستیقم با آنان روبرو شود و در نهایت به کشور بازگشتند.
مردم فریبکار دروغ میگویند به این اندیشه که از فریب دیگران بهره مند شوند و سود مادی نصیب شان شود. مردمان فریبکار راست میگوند زیرا در انتظار پاداش راستگویی خویش هستند تا دیگران را از خود خشنود سازند تا آنان را مورد اعتماد بدانند. پس در همه حال هشیار باشید و با خرد و شعور و منطق گفته ها را بررسی کیند.
برگرفته از:
تاریخ هرودوت - اوانس - ترجمه وحید مازندرانی
ایران از آغاز تا اسلام - پرفسور گیریشمن
سرزمین جاوید - پرفسور هرتزفلد - ماریژان موله - ترجمه زنده یاد ذبیح الله منصوری
آرمانهای شهریاران ایران باستان - دلفگانگ گنادت - ترجمه سیف الدین دولتشاه
ایران باستان - استاد پیرنیا



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:22 ::  نويسنده : علیرضا       

به: ناوبری, جستجو

چیرگی شاپور یکم بر والریان (پادشاه روم) و فلیپ عرب، و زانو زدن والریان برابر شاه ایران

در طی چهار قرن، دولت ساسانی یکی از دو دولت بزرگ جهان متمدن آن روز (در آسیای غربی) بوده‌است که مرزهای آن در مشرق، تا دره رود سند و پیشاورو در شمال شرقی، گاهی تا کاشغر کشیده شده بود. در شمال غربی، تا کوههای قفقاز و دربند در ساحل دریای خزر و گاهی هم، تا دریای سیاه می‌رسید و در مغرب، رود فرات به طور کلی مرز این دولت با حکومت روم و جانشین آن یعنی روم شرقی با بیزانس بود. البته گاهی این مرز خیلی فراتر از رود فرات می‌رفت و گاهی هم به این سوی فرات منتهی می‌شد، ولی صرف نظر از کششها و فشردگیها می‌توان رود فرات را مرزی طبیعی میان دو دولت بیزانس و ساسانی دانست.

تورج دریایی، استاد رشته ایرانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین، و نویسنده کتاب «ایران ساسانی: ظهور و سقوط یک امپراتوری» به زبان انگلیسی، می‌گوید که میراث ساسانیان برای ایران بسیار بزرگتر از شکست در برابر اعراب است.[۱][۲] میراث مهمی که ساسانیان برای ایران به جا گذاشتند، به گفته او، شکل گیری مفهوم ایران به عنوان یک فرهنگ و ملت است.[۳][۴] یکی از عناصر مهم شکل گیری این مفهوم پیدایش خداینامه در زمان ساسانیان است. این همان کتابی است که شاهنامه از آن سرچشمه گرفته‌است.آقای دریایی می‌گوید: «اهمیت دیگر ساسانیان این است که در زمان خسرو انوشیروان در همان قرن سوم، تاریخ ملی ایران به نام خداینامه تدوین می‌شود. و آن تاریخ و یادی است از گذشته، آنچه که ایرانیان بودند، از کجا آمدند، چگونه جهان آغاز شد، تا زمان فروپاشی شاهنشاهی ساسانی.»[۵][۶]

 

روابط با بیزانس

دولت بیزانس که در مشرق متصرفات خود با دولتی نیرومند مانند دولت ساسانی سروکار داشت و آن را قوی‌ترین خصم خود می‌دانست، گرفتاری‌های زیادی هم در مغرب و هم در شمال متصرفات خود به خصوص در اروپا داشت. این گرفتاری‌ها مانع می‌شد که دولت بیزانس همه توجه خود را مصروف مرزهای شرقی خود کند و به همین سبب، دولت ساسانی مانند دولت اشکانی توانسته بود پایتخت خود را تیسفون در کنار دجله قرار دهد و از نزدیکی پایتخت به مرزهای دشمن بیمی نداشته باشد. دولت ساسانی هم در مشرق و شمال مرزهای خود، گرفتاری‌های زیادی داشت که گاهی به مرحله خطرناک و تهدیدکننده‌ای می‌رسید. بدین‌گونه سیاست خارجی دولت ساسانی در سرتاسر این جهان قرن، در «روابط با شرق و غرب» خلاصه می‌شد. اما دولت ساسانی در این مدت خود را به حد کافی نیرومند نشان داد و توانست مملکت ایران را از آسیب‌های مخرب و خطرناک نگه‌دارد و در داخل مملکت برای مردم ایران زندگی مرفه قرین با امنیت تامین کند.

این حکومت، فرهنگی در زمینه سیاست و مملکت‌داری و اخلاق و روابط سالم اجتماعی و هنر به وجود آورد که پس از انقراض و اضمحلال سیاسی، اثر خود را در نسل‌های بعدی و فرهنگی اقوام مجاور، به طور بارزی نشان‌داد.

با اینکه دشمنان شناخته شده دولت ساسانی، دولت متمدن بیزانس و دولت‌های نیمه‌متمدن شمال و مشرق کشور بودند، سقوط این دولت نه از سوی این دشمنان بلکه از جانبی بود که هرگز انتظار آن نمی‌رفت و آن دولتی بود که جنبه نظامی آن از اقوام بیابان‌گرد بود. دولت اسلامی که در اوایل قرن هفتم میلادی در مدینه تشکیل شده بود، دولت قدرتمندی بود که تسلط آن بر ممالک مجاور، مانند تسلط اقوام بادیه‌نشین و صحرانورد دیگر موقتی نبود، زادگاه دولت ساسانی بود. چنان‌که معلوم است در دولت پارتی یا اشکانی در ایالات و ولایات مختلف ایران، حکومت‌های محلی نیمه‌مستقلی بودند که از لحاظ سیاست خارجی تابع دولت مرکزی بودند که دولت سلطنتی بود و در راس آن شاهنشاه قرار داشت. در ایالت پارس نیز چنین حالتی وجود داشت. از این پادشاهان مانند اردشیر، دارا و منوچهر (در صورت‌های قدیمی آن) روی آن نوشته شده و نشان می‌دهد که یاد پادشاهان هخامنشی و اساطیری در میان حکام محلی زنده بوده‌است. وجود بناهای عظیم تخت جمشید و بناهای دیگر در زنده‌بودن خاطرات گذشته در میان فرمانروایان پارس به طور قطع موثر بوده‌است. بر روی سکه‌های قدیمی‌تر، عنوان این پادشاهان به خط آرامی درفشی که به احتمال همان درفش کاویان است دیده‌می‌شود. بنابر تاریخ طبری (که منقول از خدای‌نامه است) در اواخر حکومت اشکانیان، در ایالت پارس حکام متعددی بوده‌اند و در ناحیه استخر حکومت در دست خاندان بازرنگی بوده‌است. در این زمان که مقارن ظهور اردشیر بوده، مردی به نام

ساسان

ساسان که نام خاندان ساسانی از اوست، به گفته طبری، صاحب (نگهدار) آتشکده استخر بوده‌است که به نام یا آناهید معروف بود. در کتیبه سه‌زبانه کعبه زرتشت که به دستور شاپور اول–پادشاه ساسانی– نقش شده‌است، ساسان عنوان «خدا» دارد که به معنای «خدای آفریننده جهان» نیست، بلکه عنوان سلطنتی باید باشد (مانند اعلیحضرت. رجوع شود به «میراث ایران»، فرای، ص۲۰۸ و نیز کلماتی چون خانه خدا و کدخدا و در مقیاس بالاتر یعنی کشور خدا = پادشاه). شاپور در این کتیبه خود را نیز «خدا» ولی پرستنده مزدا خوانده که دلیل کافی بر این است که مقصود از «خدا» معنای مصطلح امروزی آن نبوده‌است. شاپور پدرش اردشیر را نیز خدا و پرستنده «مزدا» و شاهنشاه ایرانیان معرفی کرده، درحالی‌که خود را «شاهنشاه ایرانیان و جز ایرانیان» خوانده و جد خود بابک را فقط شاه نامیده‌است. این به آن معنی است که بابک فقط یک حاکم یا شاه محلی بوده و حکومت اردشیر از سرزمین واقعی ایرانیان تجاوز نکرده بوده‌است. همچنین فقط شاپور در این کتیبه نذورات و قربانی‌هایی برای ارواح خاندان و خویشان سلطنتی دستور داده، از ساسان نام برده ولی او را «شاه» نخوانده. می‌توان از این نکته چنین استنباط کرد که آنچه در کارنامه اردشیر بابکان و در شاهنامه فردوسی آمده (درباره اینکه ساسان پدر واقعی اردشیر بوده‌است) به حقیقت نزدیکتر است. در این دو روایت که قسمت بیشتر آن افسانه‌است، ساسان از تبار شاهان کیان معرفی شده که پس از آوارگی و دربه‌دری پدرانش، از هند به ایران آمده و چوپان بابک پادشاه پارس شده و بابک پس از دیدن خوابی، دختر خود را به ساسان داده و اردشیر از این ازدواج به وجود آمده و بابک او را پسر خود خوانده‌است. به همین سبب شاپور در کتیبه خود صورت رسمی را که اردشیر پسر بابک بوده آورده، اما از ساسان به عنوان جد بزرگ خود یاد نکرده‌است. البته بودن ساسان از تبار کیانیان و آوارگی نیاکان ساسان و چوپان بودن او افسانه است.[۷]

اردشیر یکم

اردشیر بابکان «اردشیر یکم» { ۲۲۶ تا ۲۴۰ میلادی} در زمان پادشاهی اردوان پنجم، به پادشاهی اشک بیست و نهم در صحنه نبرد کشته شد «۲۲۴ میلادی». بدین ترتیب سلطنت ایران در کف اردشـیر بابکان قرار گرفت.

اردشیر بابکان به تلافی شکست‌هایی که اشکانیان در اواخر حکومت‌شان از رومیان می‌خوردند به روم لشکر کشید (در این زمان تراژان امپراتور روم بود) او رومیان را شکست داد و نصیبین، حران و ارمنستان را تصرف کرد.

به طور کلّی کارهای اردشیر در زیر خلاصه می‌شود:

  1. تقسیم مردم به طبقات مختلف و تعیین حداقل معیشت و امکانات
  2. احیای سپاه جاویدان مانند هخامنشیان
  3. توجّه ویژه به امنیت عمومی توسط مامورانی که از مرکز به نقاط مختلف فرستاده می‌شدند
  4. تصرف هند تا پنجاب

بابک نیز بنابر روایت طبری، منصب روحانی ریاست آتشکده آناهید را دارا بود و از زنش که رودک یا روتک نام داشت، اردشیر به‌وجود آمد. البته بابک پسر دیگری هم به نام شاپور داشته که ظاهراً بزرگتر از اردشیر بوده‌است. گزهر یا گوچثر، پادشاه بازرنگی، غلامی اخته به نام «تیرا» داشت که «ارگبذ» شهر دارابگرد بود. (ارگبذ به معنی کوتوال یا صاحب و دارنده قلعه می‌باشد). بابک که هنوز شاه یا حاکم نبود و فقط نگهدار آتشکده استخر بود، از گزهر خواست که تیرا فرزند او (اردشیر) را تربیت کند تا بتواند پس از او ارگبذ دارابگرد گردد. اردشیر پس از تیرا ارگبذ دارابگرد شد ولی به آن اکتفا نکرد و حکومت خود را به تدریج به شهرهای مجاور بسط داد و سرانجام برخود گزهر عاصی شد و از پدرش بابک خواست تا او گزهر را بکشد. بابک پس از تحقق خواست اردشیر، از مردم ماد و پادشاهان آدیابنه و کرکوک متحد شدند و سرانجام دولت پارت را برانداختند. از این گفته برمی‌آید که بابک در آغاز مخالفت با اشکانیان، از ایشان شکست خورده بود. پس از مرگ بابک، شاپور (پسر بزرگتر او) به حکومت رسید ولی در اثر حادثه‌ای کشته‌شد و اردشیر حکومت پارس را به‌دست آورد ومخالفان خود را در پارس یکی پس از دیگری مغلوب کرد و بعد از آن به کرمان حمله برد و پادشاه آن را که بلاش نام داشت دستگیر نمود. پس از آن، یکی از پسران خود را که اردشیر نام داشت حاکم کرمان کرد و سپس بر سواحل خلیج فارس مسلط شد. اردوان شاهنشاه اشکانی، پس از شنیدن اعمال خودسرانه اردشیر، نامه تهدیدآمیزی به او نوشت و پادشاه اهواز را مامور کرد که او را دستگیر کند. پادشاه اهواز در محل اردشیر خره(از نواحی پارس) از ابر سام (فرستاده اردشیر) شکست خورد. اردشیر به اصفهان حمله کرد و پادشاه آن را که

میسان با میشان یا مسنه و خاراکنه، از دیرباز برای خود دولتی مستقل داشت که البته از شاهنشاه اشکانی اطاعت می‌کرد. تاریخ تصرف میسان یا مسنه، در سال ۲۲۳ مسیحی بوده‌است. جنگ سرنوشت‌ساز میان اردوان و اردشیر در صحرای «هرمزدجان» یا «هرمزدگان» روی‌داد که موقعیت آن معلوم نیست ولی آن را در خوزستان دانسته‌اند.

«ویدن گرن» خاورشناس سوئدی آن را در گلپایگان امروزی می‌داند. پسر اردشیر – شاپور- در جنگ با اردوان شجاعت زیادی از خود نشان‌داد و کاتب یا وزیر اردوان را به دست خود کشت. پس از شکست قطعی اردوان، ارمنستان و بین‌النهرین و ماد بزرگ با آذربایجان به دست اردشیر افتاد. اردشیر بر تیسفون پایتخت دولت اشکانی در ساحل دجله دست یافت و آن‌را پایتخت خود قرار داد.

در ساحل غربی دجله، از دیر باز شهر سلوکیه وجود داشت که در سال ۳۱۲ پیش از میلاد به وسیله «سلوکوس نیکاتور» بنا شده بود و از مراکز فرهنگی و بازرگانی مشرق زمین بود. این شهر در سال ۱۶۴م. از سوی رومیان ویران گردید و به همان حال بود تا آنکه اردشیر پس از فتح تیسفون آن را از نو بازساخت و نام آن را «وه اردشیر» یا «به اردشیر» گذاشت. همان که آن را به عربی «بهرسیر» می‌خواندند و از جمله هفت شهر پایتخت ساسانیان گردید که به سریانی «ماحوزی» و به عربی «مداین» خوانده می‌شد. تصرف ارمنستان به دست اردشیر به آسانی صورت نگرفته‌است و بعضی می‌گویند: تصویری که از اردشیر و شاپور در سر راه سلماس به ارومیه بر سنگ کنده شده به یادبود فتح ارمنستان به دست اردشیر بوده‌است. شاید بتوانیم این نقش را از زمان شاپور اول بدانیم نه اردشیر، زیرا فتح نهایی ارمنستان به دست اردشیر نبوده و در زمان شاپور اتفاق افتاده‌است. چنان‌که گفتیم شاپور پدر خود (اردشبر) را در کتیبه کعبه زرتشت، «شاهنشاه ایرانیان» و خود را «شاهنشاه ایرانیان و جز ایرانیان» خوانده‌است.

چنانکه قبلاً هم اشاره شد، شاهنشاهی اردشیر بنا بر محاسبه نلد که ۲۶ سپتامبر سال ۲۲۶ م. بوده‌است و این، همان سالی است که در آن اردشیر به سلطنت رسیده و مطابق است با سال ۵۳۸ سلوکی. شاید این سال، شکست اردوان و یا سال فتح تیسفون و پایتخت شدن آن باشد. بعضی تاریخ شکست اردوان را بنابر محاسباتی که کرده ۲۸ آوریل ۲۲۴ م. گفته‌اند و در این صورت سال ۲۲۶ م. باید سال تصرف تیسفون باشد که شاهنشاهی اردشیر در آن روز مسجل شده‌است. اردشیر پس از فتح ولایات غربی، متوجه مشرق ایران شد و سیستان و گرگان و ابرشهر (نیشابور) و خوارزم و مرو و بلخ را گرفت و به پارس بازگشت. در آنجا پادشاهان کوشان و طواران و مکران رسولانی نزد او فرستادند و اظهار انقیاد کردند. این می‌رساند که اردشیر به این نواحی نرفته‌است و چون اشکانیان را برانداخته بود، ممالک و ایالات نیمه‌مستقل تابع یا باجگزار اشکانیان، سلطنت تازه را به رسمیت شناخته‌اند. اردشیر در اواخر پادشاهی خود شاپور را در حکومت شرکت داد. و این از سکه‌هایی که نیم‌تنه هر دو تن بر آنها نقش بسته‌است معلوم می‌شود.

در تاریخ طبری به پیروی از خدای‌نامه قیام اردشیر بر اشکانیان را به سبب باز گرداندن قدرت شاهان کیانی (هخامنشی) که به دست اسکندر مقدونی برافتاده‌بود و زنده‌کردن شکوه و جلال گذشته ایرانیان ذکر کرده‌است. در این‌که اردشیر از پارس، زادگاه اصلی هخامنشیان برخاسته بود و اینکه بناهای عظیم دوران شاهان ایران پیش از اسکندر همواره در چشم پارسیان بوده‌است شکی وجود ندارد. همچنین هیچ تردیدی نیست در اینکه اشکانیان را به سبب طرف‌داری از فرهنگ یونانی که یادگار حمله اسکندر بود در پارس منفور می‌داشتند و این از اقدامات بعدی اردشیر در تقویت آیین زرتشتی و جاه‌طلبی‌های او در بازگرداندن سرزمین‌های شاهان هخامنشی معلوم می‌شود. از همین رو اردشیر پس از استوار ساختن موقعیت خود شروع به دست‌اندازی به متصرفات روم شرقی در سوریه کرد و در سال ۲۳۰ م. نصیبین را گشود. رومیان در سال ۲۳۲ م. به ارمنستان و بین‌النهرین حمله کردند و سپاه اردشیر را شکست داد اما کشته شدن او در سال ۲۳۵ م. دولت روم را دچار آشفتگی کرد و اردشیر از این وضع استفاده نمود و در سال ۲۳۸ م. نصیبین و حران را از رومیان گرفت. ظاهرا در اواخر سلطنت اردشیر بود که شهر «هتره» یا «الحضر» (شهر مهمی در تکریت عراق)، پس از مقاومت سختی به دست ایرانیان افتاد. بعضی، فتح الحضر را به دست شاپور اول و آن را نتیجه خیانت دختر ضیزن (پادشاه الحضر) می‌دانند که عاشق شاپور شده بود. این قصه افسانه‌ای ساختگی است ولی حقیقتی در آن هست وآن اینکه شهر الحضر قلعه استواری بوده و تصرف آن به آسانی صورت نگرفته‌است.

اردشیر اول پس از ۱۴ سال و ده ماه سلطنت از جهان رفت و پسرش شاپور اول به جای او بر تخت نشست (در سالی که آغاز آن سپتامبر سال ۲۴۱ م. مطابق با ۵۳۸ سلوکی بود).

اردشیر هم سرداری بزرگ و جنگجو و فاتح بود و هم پادشاهی با کفایت و سازنده و مدبر. او مملکت پهناور ایران را تحت اداره مرکزی واحدی درآورد و شهرهای زیادی را بنا و یا بازسازی کرد و به نام خود نامید. وی در تامین آسایش و رفاه و نظم مملکت کوشید و آیین زرتشتی را قدرت تازه‌ای بخشید. همچنین از آنجا که اجداد و شاید خود او روحانیت داد و این معنی در استوار داشتن موقعیت او و شاهان بعدی ساسانی نقش مهمی داشت و موجب ثبات و پایداری آن گردید.

اردشیر یک بر پایه فرهنگ ایرانی بنا نهاد و جلو نفوذ را که از زمان سلوکیان و اشکانیان به تدریج در ایران راه یافته بود گرفت. به‌همین سبب در تاریخ ایران باستان یک چهره درخشان و استثنایی است و دوام حکومت ساسانی در چهار قرن، به طور حتم نتیجه سیاست اصیل و خردمندانه اوست. او شهرهای «اردشیر خره» و «رام اردشیر» و «ریوارد شیر» را در ایالت پارس بنا نهاد و شهر «کرخا» را در «مسنا» (میسان) بازسازی کرد و آن را «استرآباد اردشیر» نام نهاد. همچنین در آن منطقه «وهشت‌آباد اردشیر» را ساخت که بعدها در قرن اول هجری، شهر «بصره» درجای آن ساخته شد. از شهرهای دیگری که به او نسبت می‌دهند «هرمزداردشیر» در خوزستان است که بعدها «هرمشیر» خوانده می‌شد و در «بحرین» (در قسمت ساحل شرقی عربستان) «پسا اردشیر» است که «خط» نامیده می‌شد و در شمال عراق «نودارشیر» یا «حزه» است.

دژ ساسانی دربند در داغستان امروزی (جنوب روسیه امروزی)

فتوحات بزرگ در بیرون از مرزهای ایران در زمان شاپور اول ساسانی روی داد. شاپور کارهای شاهانه خود را در کتیبه سه زبانه «کعبه زرتشت» در نقش رستم جاودانی ساخته‌است. او پس از آنکه پدرش (اردشیر) را از نژاد خدایگان و شاهنشاه ایران خوانده، خود را نیز پرستنده مزدا و شاهنشاه ایرانیان و غیر ایرانیان نامیده و ممالکی را که زیر تصرف او بوده چنین بر شمرده: «ایالات پارس، پارت، خوزستان (سوزیانا)، دشت میسان (مسنه)، آسورستان (عراق)، آدیابنه (حدیب، نوت خشترکان یا نوداردشیر = موصل)، عربستان (بیت عربایه، نصیبین و نواحی مجاور آن)، آذربایجان (آتروپاتنه)، ارمنستان، گرجستان، ماخلونیا (لازیکا)، بلاسگان (دشت مغان) تا قفقاز و دشت آلبانی (اران) و تمام سلسله جبال البرز، ماد، هورکانیا (گرگان)، مرگیانه (ناحیه مرو)، آریه (هرات)، و ممالک ماورای آن کرمانیا (کرمان)، سکستان (سیستان)، تورن (طواران)، مکران، پارادنه (بلوچستان)، سند و ممالک کوشان تا مقابل پشکیبور (پیشاور) و تا مرزهای کاشغر، سغدیانه و تاشکند و آن سوی دیگر دریا (در جنوب) عمان. شاپور می‌گوید :«ما امراء وحکام همه این بلاد متعدد را با جگزار و مطیع خود ساختیم».

شاپور یکم

شاپور یکم (۲۴۰ تا ۲۷۲ میلادی) پسر اردشیر بابکان در آغاز سلطنت با طغیان حران و ارمنستان مواجه شد. او به راحتی شورش ارمنستان را خواباند امّا مردم حران چنان مقاومتی از خود نشان‌دادند که سرکوب آن غیر ممکن می‌نمود. سرانجام با خیانت شاهزادهٔ حران دروازه باز و شاپور همه از جمله شاهزاده را می‌کشد. او پس از فتح حران شهرهای کرمان، خوزستان، عمان، مکران، غرب، خراسان و توران را فتح کرد.

شاپور پس از فتوحات خود متوجّه روم شد و نبردی با آن دولت کرد. در نبرد اوّل پس از تصرّف انطاکیه و نصیبین از فیلیپ عرب به پادشاهی رسید. او مصالحه‌ای با ایران امضا کرد که در آن بین‌النهرین و ارمنستان به ایران بازگردانده شود.

شاپور مانند جنگ اوّل خود از فرات گذشت و نواحی اطراف آن را تصرّف کرد و وقتی نیروهای رومی به نزدیکی اردوهای ساسانی رسیدند آنان را در چنان تنگنایی قرار داد که «والرین» امپراتور روم و بسیاری از سپاهیانش اسیر شدند. او از اسیران جنگی برای ساختن استفاده کرد و پس از شکست رومیان شهرهای آسیای صغیر، کاپادوکیه را کاملاٌ فتح و از

شاپور فتوحات خود را در جنگ با رومیان شرح می‌دهد و می‌گوید: پس از آنکه ما در حکومت خود مستقر شدیم، «گوردیان قیصر» سپاهی از گوت‌ها و ژرمن‌ها ترتیب داد و به آسورستان (عراق) حمله کرد. در مسیخه واقع در آسورستان، نبرد سختی درگرفت و قیصر گوردیان کشته شد و ما سپاه روم را نابود کردیم. رومیان، فیلیپ را به قیصری برداشتند و او بر سر آشتی آمد و پانصدهزار دینار تاوان جنگی پرداخت. مسیخه را (که در آن پیروز شده بودیم) «پیروز شاپور» نام کردیم (همان انبار دوره اسلامی). قیصر روم بازگری کرد و به ارمنستان زیان وارد ساخت، ما هم به متصرفات او حمله بردیم و در «باربلیسوس» (شهر بالس) شصت هزار سرباز رومی را شکست دادیم و سوریه را به باد غارت دادیم و این شهرها را از رومیان گرفتیم: آناثا (عانه)، برث هاروپان (قربه)، برثا اسپورک (حلبیه)، سورا، باربلیسوس، هیراپولیس (منبج)، حلب، قنسرین، افامیه، رفنیه، زوگما، اوریما، گینداروس، ارمناز، قابوسیه، انطاکیه، خوروس، سلوقیه، اسکندرون، اصلاحیه، سنجار، حما، رستن، زکویر، دولوک، صالحیه، بصری، مرعش (گرمانیکیا)، تل بطنان، خز و از کاپادوکیه: ستله و دومان و ارتانگیل و کلکیت و سوئیدا و فراآتا، که جمعاً سی و هفت شهر با دشت‌های آن می‌شود.

طی جنگ‌های سوم با روم، هنگامی که ما به «حران و رها» حمله ور شده بودیم، قیصر «والریان» روی به ما آورد. او از شهرهای اروپا و آسیا سپاهی جمع‌کرد که در حدود هفتاد هزار تن می‌شد. در آن سوی حران و رها جنگ بزرگی روی داد که در آن ما قیصر والریان را به دست خود اسیر و عده‌ای از سران سپاه و سناتورها و افسران و صاحب‌منصبان را در بند کردیم و آنان را به ایالت پارس بردیم. پس از آن سوریه و کیلیکیه و کاپادوکیه را ویران کردیم و سوزاندیم. در این جنگ شهرهای سمیساط، اسکندرون، کاتابولون، ایاس، مصیصه، مالون، آدانا، طرسوس، ایچل، عین زربه، نیکوپولیس، انامور، زلینون و سلفکه، توانا، قیصریه، ارگلی، سیواس، قرمان و قونیه را به تصرف درآوردیم." (بسیاری از شهرها که نامهای امروزیشان مشکوک بود، از قلم انداخته شد).

پس از شاپور اول، هرمزد اول (۱۴ سپتامبر ۲۷۲ م.) و بهرام اول (۱۴ سپتامبر ۲۷۳ م.) و بهرام دوم (۱۳ سپتامبر ۲۷۶م.) و بهرام سوم معروف به سکانشاه (پادشاه سیستان) (نهم سپتامبر ۲۹۳ م.) به ترتیب بر تخت نشستند. هرمزد اول و بهرام اول هر دو پسران شاپوراول بودند و بهرام دوم پسر بهرام اول بود. در زمان بهرام دوم، «کاروس» قیصر روم به ایران حمله کرد و تا تیسفون پیش رفت. ولی پس از مرگ قیصر، رومیان عقب نشستند و در سال ۲۸۳ م. بنابر معاهده‌ای ارمنستان و قسمتی از بین‌النهرین را از ایران گرفتند. در زمان بهرام دوم، هرمزد (برادرش) که حاکم خراسان و لقب کوشانشاه داشت بر برادر عاصی شد. بهرام دوم این شورش را فرونشاند و پسر خود، بهرام (بهرام سوم) را با عنوان سکانشاه حاکم شرق ایران کرد. در زمان بهرام اول در سال ۲۷۶ م. مانی موسس معروف آیین مانوی پس از محاکمه کشته شد. پوست او را کندند و با کاه پر کردند و از یکی از دروازه‌های شهر گندی‌شاپور که از بناهای شاپور اول بود بیاویختند. این دروازه به نام دروازه مانی معروف شد. بهرام سوم بیش از چهار ماه سلطنت نکرد و عموی پدر او نرسی پسر شاپور اول بر تخت نشست (در سال ۲۹۳ م). نرسی در جنگ با گالریوس (که از سوی دیو کلسین قیصر روم شده بود) شکست خورد و بنابر پیمان سال ۲۹۸م. پنج ناحیه از ارمنستان کوچک را به رومیان واگذار کرد.

از نرسی کتیبه‌ای دو زبانه در «پایقلی» یا «پایکولی» واقع در خاک عراق به جای مانده‌است. در این کتیبه فهرستی از بزرگان که نرسی را در برابر بهرام سوم حمایت کرده و خود از شاهان تابع دولت ساسانی بوده‌اند آمده‌است که از جمله آنان: خوارزمشاه است که می‌رساند دولت ساسانی در مشرق و شمال شرقی ایران، حکومت و اقتدار خود را حفظ کرده بود.

شاپور دوم<

جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:7 ::  نويسنده : علیرضا       

اشکانیان
امپراتوری پارت
۲۷۴ پیش از میلاد–۲۲۴ میلادی
قلمرو امپراتوری اشکانی در ۱ میلادی
پایتخت ارشاک, صددروازه, تیسفون، هگمتانه, تیسفون, شوش, نسا, آمل,
زبان‌(ها) فارسی میانه شامل زبان پارتی
دین زردشتی
دولت شاهنشاهی
بنیانگذار ارشک
قانونگذار فئودال، سلطنتی
تاریخچه  
 - تاسیس ۲۷۴ پیش از میلاد
 - فروپاشی ۲۲۴ میلادی
یکا پول درهم


امپراتوری اشکانیان (۲۵۰ پ.م. ۲۲۴ م.) که امپراتوری پارت‌ها نیز شناخته می‌شود، یکی از قدرت‌های سیاسی و فرهنگی ایرانی در ایران‌زمین بود[۱] که به نام موسس آن بنیان گذاشته شد.[۲] این امپراتوری در قرن ۳ پیش از میلاد توسط ارشک رهبر قبیله پرنی پس از فتح ساتراپ پارت در شمال شرقی ایران تاسیس گردید.[۳] وی سپس علیه سلوکیان قیام کرد. مهرداد یکم (۱۷۱–۱۳۸ پ.م) با تصرف مناطق ماد و بین‌النهرین قلمرو اشکانی را تا حد زیادی گسترش داد. پهناوری دولت اشکانی در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌های قفقاز تا خلیج فارس را شامل می‌شد. به دلیل قرار گرفتن جاده ابریشم در گستره حکومت اشکانی و قرار گرفتن مسیر تجاری بین امپراتوری روم و حوزه مدیترانه و امپراتوری هان در چین، این امپراتوری به مرکزی برای تجارت بدل گشت.

اشکانیان از تیره ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود شرق دریای خزر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش پَرثَوَه آمده‌است که به زبان پارتی پهلوی می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌توان خواند. ایالت پارتی‌ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای مازندران و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می‌شد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای مازندران، آمل می‌زیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.آمل در آن زمان پایتخت اقلیمی اشکانیان بود.

در عهد اشکانی جنگ‌های ایران و روم آغاز شد. حاصل عمده فرمانروایی اشکانیان، رهائی کشورایران از سلطهٔ همه جانبهٔ یونانی که هدف نابودی ایران گرائی را در سر می‌پروراند و حفظ تمدن ایران از تهاجمات ویرانگر طوایف مرزهای شرقی و نیز، حفظ تمامیت ایران در مقابل تجاوز خزنده روم به جانب شرق بود. در هر سه مورد، مساعی آنان اهمیت قابل ملاحظه‌ای برای تاریخ ایران داشت. جنگهای فرساینده با روم عامل عمده‌ای در ایجاد ناخرسندی‌هایی شد که بین طبقات جامعه حاصل می‌شد.

نظام ملوک الطوایفی (استان مداری) که اسباب فقدان تمرکز در قدرت بود، اختلافات خانوادگی که همین عدم تمرکز آن را مخاطره آمیزتر می‌کرد و نفرت و مخالفت موبدان زرتشتی که سیاست تسامح و اغماض دینی (یا به عبارت صحیح تر نفرت و مخالفت مغان به سیاست آزادی دینی اشکانیان که متضاد با انحصار طلبی ایشان بود) اشکانیان را به نظر مخالفت می‌دیدند، از عوامل انحطاط دولت اشکانیان شد.

اشکانیان در اثر اختلافات داخلی و جنگ‌های خارجی در مدت پنج قرن در شرق و غرب به تدریج ضعیف شدند تا سرانجام به دست اردشیر مغ اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.

 

اشکانیان به یاری و پشتیبانی بزرگانی که مانند خود آن‌ها از تیرهٔ ایرانی شمالی داهه بودند، با سربازگیری و لشکرکشی، نخست بر بخش پارت چیره شدند و پس از آن به گشودن سراسر ایران پرداختند و دولت ایرانی تازه‌ای به میان آوردند و باز هم آداب و آیین هخامنشی و ایرانی را رواج دادند. قدرت نخست از غرب و جنوب‌غربی به سوی شمال کشور، جابجا شد و مردم آن‌جا (شمال‌شرق) صفات ایرانی را پاک‌تر نگه داشته بودند. بنابر این دولت اشکانی با وجود رنگ یونانی اندکی که داشت، از دیدگاه ایرانی بودن حتا پاک‌تر از دولت هخامنشی بود.[۴]


تاریخچه

به قدرت رسیدن یک امپراتوری

سکه نقره با تصویر چهره ارشک و نام وی (به یونانی: ΑΡΣΑΚΟΥ)

پیش از آنکه ارشک دودمان اشکانی را بنیان‌گذاری کند، رئیس قبیله پرنی از قبایل ایرانی آسیای میانه و یکی از چندین قبیله عشایر متحد داها بود.[۵] پرنی‌ها برخلاف دیگر ساکنان پارت که به زبان‌های ایرانی غربی سخن می‌گفتند، به احتمال زیاد به زبان‌های ایرانی شرقی تکلم داشتند.[۶] پارت‌ها در ابتدا زیر سلطه هخامنشیان و سپس سلوکیان بودند.[۷] پس از فتح منطقه، پرنی‌ها زبان پارتی به عنوان زبان رسمی دربار پذیرفتند و از آن در کنار فارسی میانه، آرامی، یونانی، اکدی، سغدی و دیگر زبان‌های مناطق تحت تصرف خود استفاده می‌کردند.[۸] شایان ذکر است که بسیاری از پادشاهان اشکانی ادعای خویشاوندی با هخامنشیان را داشته‌اند. این مدعی در سکه‌ها و دیگر مستندات مکتوب که گویای رنج بردن پادشاهان هخامنشی و اشکانی از بیماری ارثی نوروفیبروماتوسیس است، قابل مشاهده است.[۹]

اینکه چرا سال ۲۴۷ پ.م. به عنوان اولین سال حکومت اشکانی اعلام شده، نامعلوم است. بر این باورست که این سال همان سالیست که سلوکیان کنترل ساتراپ پارت را از دست داده و آنجا را آندروگوراس تصاحب می‌کند و در نهایت ارشک با قیام علیه او پارت را فتح می‌کند. از این رو، ارشک شروع سال‌های سلطنت خود را از پایان کامل حکمرانی سلوکیان بر پارت محاسبه کرده است.[۱۰] از سوی دیگر وستا سرخوش کورتیس بر این باورست که این سال صرفا سالیست که ارشک به عنوان رئیس قبیله پرنی‌ها انتخاب می‌شود.[۱۱] هما کاتوزیان[۱۲]، ژن رالف گارتویت[۱۳]، این سال را سال فتح پارت و اخراج مقامات سلوکی می‌دانند. هرچند کورتیس[۱۱] و ماریا بروسیوس[۱۴] معتقدند که تا سال ۲۳۸ پ.م آندروگوراس مورد حمله و فتح ارشک قرار نگرفت.

پارت منطقه زرد رنگ در کنار امپراتوری سلوکیان به رنگ آبی و روم به رنگ بنفش در ۲۰۰ پ.م.

جانشین بلافاصله ارشک نامعلوم است. آدریان بیور[۱۵] و کاتوزیان[۱۲] جانشین او را تیرداد یکم، برادر وی می‌دانند، کسی که بعدها فرزندش اردوان یکم در ۲۱۱ پ.م به سلطنت رسید، اما کورتیس[۱۶] و بروسیوس[۱۷] بر این باورند که اردوان یکم بدون واسطه به مسند قدرت رسید، با این تفاوت که کورتیس سال به سلطنت رسیدن وی را ۲۱۱ پ.م و بروسیوس ۲۱۷ پ.م می‌دانند. اگرچه بیور اصرار دارد که سال ۱۳۸ پ.م، یعنی آخرین سال سلطنت مهرداد یکم، دقیقا اولین سال تاسیس و شروع دوران سلطنت اشکانیان است.[۱۸] باوجود تمام این اختلافات، تنها بیور به تشریح دوران حکومت اشکانیان که مورد قبول تاریخ‌نگاران است به دو بخش مجزا می‌نماید.[۱۹]

در بازه زمانی که سلوکیان مشغول جنگ در غرب سرزمین‌های خود با فرمانده مصر بودند، ارشک از این اوضاع سود جسته و پایه‌های سلطنت خود را در پارت و هیرکانی محکم می‌کند. همچنین این نزاع میان بطلیموس و سلوکیان که سومین نبرد از جنگ‌های سوری بود به دیودوتس در آسیای مرکزی نیز امکان قیام و تاسیس دولت یونانی بلخ را داد.[۱۴] پس از آن ، جانشین دیودوتس علیه دولت سلوکیان با ارشک متحد شد، با این وجود ارشک از ارتش سلوکوس دوم شکست خورد و از پارت رانده شد.[۲۰] ارشک مدتی را به قبیله آپاسیاک پناه برد و از آنجا حمله‌ای را برای پسگیری پارت تدارک دید و در نهایت آنجا را مجددا تصاحب کرد. در آن زمان جانشین سلوکوس دوم، آنتیوخوس سوم که نیروهای خود را برای مقابله با شورش در ماد و [۲۰]

آنتیخوس سوم در ۲۱۰ یا ۲۰۹ پ.م. برای بازپسگیری مناطق از دست رفته به باختر و پارت لشکرکشی کرد، اما ناموفق ماند و مجبور به عقد توافق صلح با اردوان یکم شد و وی را به عنوان شاه به رسمیت شناخت. [۲۱] پس از حمله جمهوری روم به سلوکیان و شکست آنان در جنگ ماگنزی در ۱۹۰ پ.م، سلوکیان دیگر توان دخالت در امور اشکانیان را نداشتند.[۲۱] فریاپت (دوران حکومت: ۱۹۱–۱۷۶ پ.م) جانشین اشک دوم شد و در نهایت فرهاد یکم (دوران حکومت: ۱۷۶–۱۷۱ پ.م) به تاج و تخت رسید و بدور از دخالت سلوکیان حکم فرمایی کرد.[۲۲]

توسعه و یکپارچه سازی

نقش برجسته مهرداد یکم سوار بر اسب در شهر ایذه، واقع در خوزستان

نام فرهاد یکم به عنوان توسعه دهنده کنترل حکومت اشکانی تا و اشغال کننده ثبت شده است.[۲۳] با این وجود، بیشترین گستره قلمرو اشکانی و پرقدرت‌ترین دوران حکومت اشکانی به مهرداد اول، برادر و جانشین وی تعلق دارد،[۱۷] کسی که کاتوزیان او را با کوروش کبیر، بنیان گذار حکومت هخامنشیان مقایسه می‌کند.[۱۲]

پس از مرگ دیودوتس دوم، روابط اشکانی و دولت یونانی باختر نیز رو به زوال گذاشت، بخصوص زمانیکه مهرداد یکم به آنجا حمله کرد و دو استان را در زمان حکومت اوکراتید یکم از آنان ستاند.[۲۴] توجه مهرداد یکم به قلمرو سلوکیان و هرج و مرج در ماد به دلیل سرکوب شورشیان توسط تیمارخوس، اسباب حمله به ماد و تصرف هگمتانه را در ۱۴۸ یا ۱۴۷ پ.م فراهم کرد.[۲۵] این پیروزی فتح بابل و سلوکیه را در میان‌رودان به دنبال داشت، مهرداد یکم در ۱۴۱ پ.م در سلوکیه سکه‌ای ضرب کرد و در مراسمی رسمی با عنوان شاهنشاه تاج‌گذاری نمود.[۲۶] زمانیکه مهرداد یکم در راه بازگشت به هیرکانی بود، سپاهش امپراتوری الیمائیس و پادشاهی میشان را تحت کنترل و شوش را تصرف کرد.[۲۶] در این زمان قلمرو حکومت اشکانی در شرق تا رود سند گسترش یافته بود.[۲۷]

در حالیکه شهر صددروازه به عنوان اولین پایتخت اشکانی انتخاب شد، مهرداد یکم در سلوکیه، هگمتانه، تیسفون و شهر تازه تاسیس خود مهردادکرت اقامتگاه‌های شاهی نیز بنا کرد، علاوه بر این مهردادکرت محلی بود که در آن مقبره‌ای برای پادشاهان اشکانی ساخته شده بود و از آن نگهداری می‌شد.[۲۸] از سوی دیگر هگمتانه به اقامتگاه تابستانی خانواده سلطنتی اشکانی بدل گشت. [۲۹] شهر تیسفون نیز تا پیش از به حکومت رسیدن گودرز یکم به عنوان پایتخت انتخاب نشد،[۳۰] اما به نقل از بروسیوس به عنوان محلی برای تاجگذاری‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت و شهری نمادین از حکومت اشکانی بود.[۳۱]

دولت سلوکی که ناتوان از سرکوب بلافاصله شورش تروفون در ۱۴۲ پ.م بود،[۳۲] به هرشکل در ۱۴۰ پ.م توانست به رهبری دیمتریوس دوم در میان‌رودان به اشکانیان حمله کند و علیرغم موفقیت‌های اولیه، سلوکیان در نهایت شکست خوردند. در نهایت دیمتریوس دوم به دست سربازان اشکانی دستگیر و به هیرکانی برده شد. مهرداد یکم وی را تحت درمان و پذیرایی گرم خود قرار داد و حتی دختر خود، روزگون را به عقد او در آورد.[۳۳]

سکه نقره مهرداد یکم با ریش و نیم تاج سلطنتی

آنتیوخوس هفتم، برادر کوچکتر دیمتریوس دوم، در نبود برادرش حکومت سلوکی را به عهده گرفت و با همسر برادرش، نیز ازدواج کرد. آنتیوخوس پس از شکست تروفون در سال ۱۳۰ پ.م به سوی میان‌رودان برای بازپسگیری مناطق از دست رفته که در آن زمان زیر سلطه فرهاد دوم اشکانی بود، لشکرکشی کرد. او توانست بابل را فتح و شوش را تصرف کند و در آنجایی سکه‌ای ضرب نمود.[۳۴] پس از پیشروی سپاه آنتیوخوس به سوی ماد، دولت اشکانی سعی بر ایجاد صلح نمود، اما آنتیوخوس صلح را نپذیرفت مگر به شرط آنکه دولت اشکانی تمام سرزمین‌های تصرف کرده بجز پارت را به دولت سلوکی باز گرداند، مالیات سنگینی بپردازد و دیمتریوس را آزاد کند. فرهاد دوم دیمتریوس را آزاد کرد و وی را به سوریه فرستاد، اما دیگر شرایط آنتیوخوس را نپذیرفت.[۳۵] در زمستان ۱۲۹ پ.م، قیامی علنی علیه آنتیوخوس در ماد شکل گرفته بود، چرا که ارتش او در طول زمستان از منابع روستاییان استفاده می‌کرد. آنتیوخوس در حالی که سعی بر سرکوب قیام ماد داشت، با هجوم نیروی اصلی سپاه اشکانی غافلگیر شده و در جنگ کشته شد. بدن او در تابوتی نقره به سوریه فرستاده شد، پسرش سلوکوس با خاندان اشکانی وصلت کرد و دخترش به حرمسرا فرهاد پیوست.[۳۶]

سکه نقره با تصویر مهرداد دوم

در حالی که دولت اشکانی مشغول بازپسگیری سرزمین‌های از دست رفته خود در غرب بود، تهدید تازه‌ای در شرق شکل می‌گرفت. در ۱۷۷-۱۷۶ پ.م اتحاد کوچ‌نشینان یوئه‌ژی را از سرزمین خود که استان گانسو امروزی در شمال‌غربی چین باشد[۳۷]، بیرون راندن. یوئه‌ژی‌ها به سمت غرب در باختر مهاجرت کردند و جایگزین سکاها شدند. سکاها ناگزیر به سوی غرب حرکت کردند و به مرزهای شمال شرقی اشکانی یورش بردند.[۳۸] از این رو مهرداد اول پس از فتح میان‌رودان مجبور به بازگشت به هیرکانی شد.[۳۹]

برخی از سکاها علیه آنتیوخوس به سپاه اشکانی پیوستند. با این وجود بسیار دیر وارد نبرد شدند و فرهاد از پرداخت دستمزد آنان سرباز زد. در نتیجه سکاها علیه او شوریدند، فرهاد نیز سعی برسرکوب آنان با استفاده از سربازان سابق سلوکی نمود، اما آن‌ها فرهاد را تنها گذاشته و به جمع سکاها پیوستند.[۴۰] در نهایت فرهاد به سوی این نیروی متحد لشکرکشی کرد، اما در جنگ کشته شد.[۴۱] تاریخ‌نگار رومی، ژوستین نقل می‌کند، اردوان دوم جانشین فرهاد شد و نبردهای مختلفی با چادرنشینان در شرق داشت. اردوان در نهایت توسط تخارها (که به عنوان یوئه‌ژی شناخته می‌شدند) کشته شد. اگرچه بیور بر این باورست که ژوستین آن‌ها را با سکاها اشتباه گرفته است.[۴۲] بعدها مهرداد دوم مناطق تصرف شده توسط سکاها را در سیستان پس گرفت.[۴۳]

پس از عقب نشینی سلوکی از میان‌رودان، دربار اشکانی به حاکم بابل، هیمروس، دستور حمله به پادشاهی میشان را داد که در آن زمان بر آن حکمفرایی می‌کرد. زمانیکه این حمله شکست خورد، در ۱۲۷ پ.م هیسپائوسینس به بابل حمله کرد و سلوکیه را اشغال نمود. در ۱۲۲ پ.م مهرداد دوم، هیسپائوسینس را وادار به عقب نشینی از بابل کرد و از پادشاهی میشان حکومتی دست نشانده ساخت.[۴۴] پس از آنکه مهرداد دوم، کنترل دولت اشکانی را در غرب گسترش داد، دورا اروپوس را در ۱۱۳ پ.م اشغال کرد سپس با وارد جنگ شد.[۴۵] در ۹۷ پ.م، نیروهای ارمنی از سپاه اشکانی شکست خوردند، سرنگون و فرزندش [۴۶]

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:24 ::  نويسنده : علیرضا       

 

مقدمه

 

آیا هیچ می‌دانید که در جهان حدود 40 میلیون نابینا زندگی می‌کنند؟ نابینایی درجه‌های بسیار گوناگونی دارد. برخی هرگز نور را نمی‌بینند؛ بعضی دیگر فقط می‌توانند نور را از تاریکی تشخیص دهند. در میان نابینایان عده‌ای هم هستند که از دید ناچیزی برخوردارند. از این همه نابینایی که در جهان زیست می‌کنند، فقط درصد اندکی کور مادرزاد هستند. کور متولد شدن ، پدیده‌ای است که هنوز علل آن را کاملا درنیافته‌ایم. بسیاری از افراد ادعا می‌کنند دید چشمانشان کم شده است.

کاهش دید ، 20 درصد میانسالان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. کاهش دید معادل نابینایی کامل نیست. نابینایی به این معنی است که دقت بینایی فرد با اصلاح عدسی ، بهتر از 20.2 نبوده یا میدان بینایی او بسیار محدود شده و به کمتر از 20 درجه رسیده است. هر کس ممکن است به کاهش دید مبتلا شود، چون بیماریها و صدمات مختلفی می‌توانند باعث کاهش دید شوند. به دلیل اینکه بیماریهایی مثل تخریب
ماکولای چشم ، آب سیاه و آب مروارید در افراد مسن بیشتر دیده می‌شود، بنابراین کاهش دید و نابینایی در افراد بالای 45 سال شیوع بیشتری دارد.

نابینایی در افراد مبتلا به
دیابت ، قابل پیشگیری می‌باشد. نابینایی پس از تولد بیشتر بر اثر بیماریهای چشمی رخ می‌دهد؛ گاهی هم یک بیماری عمومی ، مانند بیماری قند یا مننژیت ، ممکن است عامل کوری باشد. حادثه و انفجار ، دو عامل دیگرند برای نابینا ساختن چشم. در کشورهایی که مردم به دلیل بالا بودن سطح زندگی و داشتن مراقبتهای خوب پزشکی عمر طولانی می‌کنند، پیری مسایلی برای چشم پدید می‌آورد.



img/daneshnameh_up/d/d9/Cheshm01.jpg

 

علل نابینایی

 

اهمیت نسبی علل مختلف کوری بسته به سطح توسعه اجتماعی در نواحی جغرافیایی مورد مطالعه تفاوت می‌کند. در ممالک در حال توسعه ، کاتاراکت شایعترین علت است و البته تراخم ، جذام ، انکوسرکیازیس و گزروفتالمی ، نیز از علل مهم می‌باشند. در کشورهای توسعه یافته‌تر ، نابینایی به میزان زیادی به فرآیند پیری بستگی دارد. سایر علل عبارتند از: رتینوپاتی دیابتی ، جداشدگی شبکیه و بیماریهای دژنراتیو ارثی شبکیه.

 

کاتاراکت

 

کاتاراکت (آب مروارید) حدود 50 درصد موارد نابینایی را در سراسر جهان تشکیل می‌دهد. در بسیاری از کشورهای در حال توسه ، تسهیلات موجود برای درمان کاتاراکت کافی نیستند. کاتاراکت به کدورت عدسی گفته می‌شود. پیری شایع‌ترین عامل کاتاراکت است. اما بسیاری از عوامل دیگر می‌توانند دخیل باشند مانند سموم ، بیماریهای سیستمیک و وراثت. اگر شیوه‌های طبی یافت شوند که بتوانند ایجاد کاتاراکت را 10 سال به عقب بیندازند، تخمین زده می‌شود که تعداد افراد نیازمند به جراحی 45 درصد کاهش یابد. علت آب مروارید بطور کامل مشخص نشده است، اما عدسیهای مبتلا دچار رسوبات پروتئینه‌ای هستند که پرتوهای نور را متفرق می‌کنند و شفافیت آن را کاهش می‌دهند و در صورت عدم درمان و جراحی ، فرد دچار نابینایی می‌شود.

 

تراخم

 

تراخم باعث کراتوکنژنکتیویت دو طرفه عموما در کودکان می‌شود. در صورت شدید بودن منجر به کوری خواهد شد. این بیماری حساسیتی ناشی از حساسیت تأخیری به فرآورده‌های باکتریال مثل باسیل سل می‌باشد که باعث ایجاد زخم در قرنیه چشم می‌شود. در حدود 400 میلیون نفر در جهان تراخم دارند. تراخم را می‌توان با سولفونامیدها یا آنتی بیوتیکهای مختلف نظیر تتراسایکلین یا اریترومایسین ، درمان کرد. اما پیشگیری از گسترش عفونت با ارائه تسهیلات بهداشتی ، مؤثرتر از درمان است.

 

جذام

 

جذام 16 - 15 میلیون نفر را در جهان گرفتار ساخته و گرفتاریهای چشمی آن بالاتر از هر بیماری سیستمیک دیگر است. تا 10 درصد بیماران جذامی در اثر بیماری کور می‌شوند. لکه‌های بد نامی اجتماعی که به پیشانی جذامیها می‌خورد، درمان آن را با دشواری مواجه می‌کند، اما داروهای مؤثر و احتمال تهیه واکسن برای آن وجود دارد.

 

اونکوسرکیازیس

 

این بیماری از طریق گزش پشه سیاه منتقل می‌شود که در رودخانه‌های جاری تخمگذاری می‌کند (به همین دلیل نام کوری رودخانه به آن اطلاق می‌شود.) در سراسر جهان 28 میلیون نفر مبتلا به این بیماری هستند و 20 درصد افراد مناطق بومی در اثر بیماری کور می‌شوند. پیشگری از بیماری با ریشه کن کردن حشره ناقل و درمان با ivermectin ، انجام می‌شود.

 

گزروفتالمی

 

گزوفتالمی ناشی از کمبود ویتامین A است. از نظر بالینی ، خشکی ملتحمه همراه با لکه‌های مشخص Bitot و نرم شدن قرنیه وجود دارد که منجر به سوراخ شدن قرنیه می‌شود. سوء تغذیه پروتئین باعث شعله‌ور شدن بیماری و مقاوم شدن آن نسبت به درمان شود. گزوفتالمی ، یک علل شایع کوری در شیر خواران است. شیر خواران گرفتار اغلب به بزرگسالی نمی‌رسند. گزوفتالمی را می‌توان با بهبود عمومی تغذیه یا ویتامین A مکمل ، پیشگیری کرد.

 

سایر علل نابینایی

 

بیماریهای ارثی علل مهم نابینایی هستند، اما به تدریج میزان بروز آنها در پاسخ به تلاشهای مشاوران ژنتیک برای آگاهی عمومی از ماهیت قابل پیشگیری این بیماریها باید کم شود. در ضمن در افراد بالای 65 سال اختلالات شبکیه ،‌ گلوکوم (آب سیاه) ، ‌دیابت و بیماریهای عروقی باعث ایجاد نابینایی می‌شوند.

 

توانبخشی نابینایان

 

هدف از توانبخشی ، توانا کردن بیمار به یک زندگی تقریبا تا حد ممکن است. نابینایی لزوما به معنای بی‌یاور بودن نیست. انطباق مشخصی با اختلال یا کوری کامل ، بسته به سن شروع ، مزاج ، آموزش و منابع مالی ، متفاوت است. برای مثال بیماران مسن‌تر ممکن است با شکیبایی کامل با کوری برخورد کنند. بسیاری از خدمات ویژه و وسایل اپتیک و غیر اپتیک وجود دارند. آشکار است که مسئولیت پزشک با تشخیص ، پیشگیری و درمان اختلالات چشمی منجر به نابینایی پایان نمی‌یابد. پزشک باید نسبت به واکنشهای شدید افسردگی که ممکن است رخ دهد، هوشیار باشد. بخصوص وقتی هنوز بینایی وجود دارد، باید به بیمار در انطباق با کوری کمک شود.

 

بریل Braille

 

این سیستم بسیار مؤثر خواندن برای نابینایان در سال 1825 معرفی شد. حروف بریل تشکیل می‌شوند از نقطه‌های برجسته‌ای که در دو تا سه ستون مرتب شده‌اند. رمز بریل بین‌المللی در سال 1951 معرفی شد. بریل امروزه کمتر از گذشته استفاده می‌شود، زیرا بسیاری از نابینایان وسایل سمعی را برای مقاصد خبرگیری و تفریحی ترجیح می‌دهند. اما اخیرا در دسترس بودن سیستمهای قابل حمل ذخیره اطلاعات همراه با ورودی رمزهای بریل و پرونده‌هایی به شکل و خط موسوم به خط بریل ، علاقه به آنرا دوباره احیا کرده است.

 

وسایل الکترونیکی برای نابینایان

 

Optacon یک وسیله الکترونیکی است که تصاویر حروف را به شکلهای قابل لمس تبدیل می‌کند. حمل آن راحت است و تقریبا برای هر نوع مطالب خواندنی قابل استفاده است. امروزه وسایل کمکی سمعی نیز اهمیت قابل توجهی پیدا کرده است مانند ماشین حساب ، ساعت و پول شناسهای سخنگو.

شیوع نابینایی در جهان

سازمان بهداشت جهانی (WHO) تخمین می‌زند در حال حاضر 35 - 27 میلیون نابینا در جهان زندگی می‌کنند. 90 درصد نابینایان جهان در ممالک در حال توسعه و عمدتا در آسیا و آفریقا می‌باشد که اغلب در جوامع محروم و در مناطق روستایی زندگی می‌کنند. خطر کوری در بسیاری از این جوامع فراموش شده 40 - 10 برابر بیشتر از مناطق صنعتی توسعه یافته اروپا و آمریکا می‌باشند.

 

برنامه سازمان بهداشت جهانی برای پیشگیری از نابینایی

 

سازمان بهداشت جهانی ، برای پیشگیری از نابینایی ، مراکزی در 60 کشور در حال توسعه مستقر ساخته است. تا با مطالعات گروهی ، اطلاعات صحیح اپیدمیولوژیک بدست ‌آیند تا پایه ریزی برای برنامه ریزی هدفدار ، اجرا و ارزیابی صحیح برنامه‌های پیشگیری از نابینایی انجام گیرد.



 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی -پزشکی -تاریخی و آدرس alireza-takblog.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 11
بازدید کل : 119360
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content